لغتنامه دهخدا
پیچان گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پیچان شدن . پیچان گردیدن . با پیچ و خم شدن . پیچنده گشتن : اقلعط الشعر اقلعطاطاً؛ پیچان گشت موی . (منتهی الارب ).- پیچان گشتن از غمی (تشویشی یا رنجی ) ؛ بی آرام و پرتشویش گردیدن دل بدرد آمدن از اندوهی <span class