گرهدوپیچ عبوریdouble carrick bendواژههای مصوب فرهنگستانگرهپیچی که در آن برای ایمنی بیشتر، طناب دو بار پیچانده میشود
جرحدیکشنری عربی به فارسیاسيب , صدمه , پيچانده , پيچ خورده , کوک شده , رزوه شده( , ) زخم , جراحت , جريحه , مجروح کردن , زخم زدن
پیچیده گوشلغتنامه دهخداپیچیده گوش . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) که گوش وی پیچانده باشند توبیخ را : به ذل غریبان بیمارتوش به اشک یتیمان پیچیده گوش .نظامی .
معطوففرهنگ فارسی عمید۱. مورد نظر و توجهواقعشده.۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که به کلمۀ ماقبل خود عطف شود.۳. [قدیمی] پیچاندهشده؛ خمیده؛ مایلگشته.