چاتمهلغتنامه دهخداچاتمه . [ م َ ] (ترکی ، اِ) چند تفنگ را صلیبی بهم پیوسته در زمین نصب کردن . - چاتمه قراول ؛ قراول مواظب چاتمه .- چاتمه گذاشتن ؛ انجام دادن عمل چاتمه .
چاتمهفرهنگ فارسی عمیدوضع و شکل چند تفنگ که ته آنها را با اندکی فاصله از هم به زمین بگذارند و سر آنها را به هم تکیه بدهند که به شکل مخروط درآید.⟨ چاتمه زدن: (مصدر متعدی) (نظامی)۱. چیدن تفنگها به شکل چاتمه.۲. (مصدر لازم) توقف عدهای قراول در یک محل.
چاتمهفرهنگ فارسی معین(مِ یا مَ) [ تر. ] (اِ.) وضع استوار چند تفنگ بر روی زمین بدین نحو که ته آن ها را با فاصلة کمی از هم روی زمین قرار و سر آن ها را به هم تکیه دهند تا به صورت مخروطی درآید.
حتمةلغتنامه دهخداحتمة. [ ح َ ت َ م َ ] (ع اِ) شیشه ٔ ریزه ریزه . خرده شیشه . || سیاهی . (منتهی الارب ).
حتمةلغتنامه دهخداحتمة. [ ح َ م َ ] (اِخ ) صخره هائی مشرف به ربع عمربن خطاب در مکه وبعضی حثمه با ثاء مثلثه گفته اند. (معجم البلدان ).
حثمةلغتنامه دهخداحثمة. [ ح َ م َ ] (اِخ ) جائی است به مکة قرب الجزورة من دارالأرقم . و برخی گفته اند: حثمة سنگهائی است در ربع عمربن الخطاب (رض ) به مکة. و در حدیث است که گفت : انی اولی بالشهادة و ان الذی أجنی من الحثمة لقادر علی ان یسوقها الی ... مهاجربن عبداﷲ مخزومی گوید :
حثمةلغتنامه دهخداحثمة. [ ح َ م َ / ح َ ث َ م َ ] (ع اِ) الاکمة الحمراء. و قال الازهری الاکمة و لم یذکر الحمراء قال و یجوز تسکین الثاء. (معجم البلدان ). پشته ٔ خرد سرخ یا سیاه از سنگها. || هَرِ بینی . || ارنبه ٔ بینی . پره ٔ بینی . || اسب کره ٔ کوچک . ج ، حثام
چاتمه زدنلغتنامه دهخداچاتمه زدن . [ م َ / م ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) چند تفنگ را به شکل چاتمه در محلی گذاشتن . از چند تفنگ تشکیل چاتمه دادن . چند قراول یا نگهبان در حال مراقبت از کسی یا جایی تفنگ های خود را بوضع چاتمه قرار دادن . || در خانه ٔ کسی ماندن و مزاحم شدن . |
چاتمه ایلغتنامه دهخداچاتمه ای . [ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) چاتمه وار. وضعی از اوضاع که سر دو چیز را به یک دیگر تکیه دهند که هر یک پایه و قیم دیگری شود و هر دو بر پا توانند ماند.
چاتمه زدنفرهنگ فارسی معین( ~. زَ دَ) [ تر - فا. ] (مص م .) 1 - قرار دادن تفنگ ها به شکل چاتمه . 2 - توقف عده ای از قراولان در محلی .
چاتمه فنگفرهنگ فارسی معین( ~. فَ) (اِمر.) = چاتمه تفنگ : فرمانی است که فرمانده به سربازان دهد و آنان تفنگ های خود را به شکل چاتمه بر روی زمین قرار دهند.
مهلغتنامه دهخدامه . [ م َ ] (ترکی ، پسوند) در ترکی مزید مؤخری است که در عقیب مفرد امر مخاطب درآید و گاه مانند «مک » مجموع مرکب معنی مصدری دهد و گاه معنی اسم ذات ، چون : سورتمه ، قورمه ، دگمه ، یورتمه ، چاتمه ، چکمه ، دلمه ، قاتمه ، یارمه ، باسمه ، سخلمه (سقلمه )، قیمه ، کسمه ، داغمه ، چالم
اسکدارلغتنامه دهخدااسکدار. [ اِ ک ُ ] (اِخ ) شهریست که قسمتی از قسطنطنیه را تشکیل میدهد و در مدخل تنگه ٔ استانبول در جهت بحر مرمر و روبروی شهر استانبول در ساحل آناطولی واقع است و در دامنه های کوه چاملیجه در وضع متمایل در بالای چندین تل ّ دیده میشود و دورنمای بسیار دلکش و زیبائی دارد. گرداگرداکث
چاتمه زدنلغتنامه دهخداچاتمه زدن . [ م َ / م ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) چند تفنگ را به شکل چاتمه در محلی گذاشتن . از چند تفنگ تشکیل چاتمه دادن . چند قراول یا نگهبان در حال مراقبت از کسی یا جایی تفنگ های خود را بوضع چاتمه قرار دادن . || در خانه ٔ کسی ماندن و مزاحم شدن . |
چاتمه ایلغتنامه دهخداچاتمه ای . [ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) چاتمه وار. وضعی از اوضاع که سر دو چیز را به یک دیگر تکیه دهند که هر یک پایه و قیم دیگری شود و هر دو بر پا توانند ماند.
چاتمه زدنفرهنگ فارسی معین( ~. زَ دَ) [ تر - فا. ] (مص م .) 1 - قرار دادن تفنگ ها به شکل چاتمه . 2 - توقف عده ای از قراولان در محلی .
چاتمه فنگفرهنگ فارسی معین( ~. فَ) (اِمر.) = چاتمه تفنگ : فرمانی است که فرمانده به سربازان دهد و آنان تفنگ های خود را به شکل چاتمه بر روی زمین قرار دهند.