چاروای سواریلغتنامه دهخداچاروای سواری . [ چارْ ی ِ س َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چهارپای سواری . دابة. (ترجمان القرآن ). مرکب سواری . ستور زینی . مقابل بارکش .
راه هواییairwayواژههای مصوب فرهنگستانمسیر هوایی مشخص و تحت نظارت با ابعاد معین و مرتبط با سامانههای کمکناوبری
هواراههairway2واژههای مصوب فرهنگستانلولهای برای ورود و خروج مطمئن هوا به نای بیمار در جریان بیهوشی یا در هنگام بروز مشکل تنفسی متـ . هواراه مصنوعی artificial airway
مدیریت هواراهairway managementواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از اقدامات و تدابیر نظیر نایبُری و لولهگذاری و قرار دادن هواراهه، برای باز نگهداشتن هواراه و نجات بیمار از خفگی
زاورلغتنامه دهخدازاور. [ وَ ] (ص ، اِ) خادم و خدمتگار باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). چاکر و خادم . و بدین معنی از ریشه ٔ زور است . (فرهنگ نظام ) : چیست چندین آب و گل را پیروی کردن ز حرص آب و گل خود مر ترا بسته میان زاوری . سنائی .و