چاشدانلغتنامه دهخداچاشدان . (اِ مرکب ) چاشتدان . چاشکدان . ظرفی باشد که نان و خوردنی در آن میان گذارند. (برهان ). ظرفی که در آن نان گذارند. (فرهنگ ناصری ). ظرفی که از طعام چاشت در آن نهند. (آنندراج ). ظرفی را گویند که نان در میان او گذارند. کرسان . (فرهنگ جهانگیری ). جوئه ؛ ظرف طعام چاشت <span
چاشدانفرهنگ فارسی عمید۱. ظرفی که در آن غذای چاشت را بگذارند.۲. ظرفی که در آن نان و خوردنی دیگر بگذارند.۳. جای ریختن غله؛ انبار غله.
عیشدانلغتنامه دهخداعیشدان . [ ع َ / ع ِ ] (اِ مرکب ) وسیله ٔ عیش . وسیله ٔ عشرت و خرمی . جایگاه عیش . عیش خانه . عشرت کده : گفتم این باغ را که جان من است چون فروشم که عیشدان من است .نظامی .
اشدانلغتنامه دهخدااشدان . [ اِ ] (ع مص ) صاحب بچه ٔ توانا شدن آهوی ماده . (منتهی الارب ). صاحب بچه ٔ توانا شدن ماده آهو. (فرهنگ خطی ). و در اقرب الموارد آمده است : اشدنت الظبیة؛ شَدَن َ ولدها. و ذیل «شدن » آرد: شَدَن َ الظبی و جمیعُ وَلَد ذوات الظلف و الخف و الحافر شُدوناً؛ قوی و ترعرع و استغن
اسپدانلغتنامه دهخدااسپدان . [ اَ پ َ ن َ ] (اِخ ) نام شهر اصفهان را بطلمیوس جغرافی نویس معروف یونان بنقل از اراتستنس (275 - 195 ق . م .) چنین آورده است . (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1
اسدانلغتنامه دهخدااسدان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سَدَن ، بمعنی پرده یا پرده ٔ بارگیر. (منتهی الارب ). کجاوه پوش . || جامه ها.
چاشتدانلغتنامه دهخداچاشتدان . (اِمرکب ) ظرفی را گویند که نان و سایر خوردنی در آن گذاشته هنگام چاشت بخورند. (فرهنگ ناصری ). چاشدان . (فرهنگ ناصری ). چاشکدان . (فرهنگ ناصری ). ظرفی که نان و خوردنی در آن نهند. (ناظم الاطباء). ظرفی که غذای چاشت را در آن نهند. و رجوع به چاشدان و چاشکدان شود.
چاشکدانلغتنامه دهخداچاشکدان . [ ش َ ] (اِ مرکب ) چاشتدان . ظرفی باشد که نان و طعام در آن گذارند. ناندان . (برهان ). ظرف و سفره ای که طعام روز را در آن گذارند و به وقت چاشت بکار برند. (فرهنگ ناصری ). چاشدان . (آنندراج ) : ای چاشکدانت چرخ ازرق وی شادروانت چرخ اطلس .
کارسانلغتنامه دهخداکارسان . (اِ مرکب ) ظرفی باشد مانند صندوقی مدور که از چوب و گل سازند و نان و حلوا و امثال آن را در میان آن بنهند و آن را کرسان و چاشدان [ و چاشکدان ] هم خوانند . (جهانگیری ) (آنندراج ). یک نوع ظرفی چوبین و یا گلین مانا بصندوق که در آن نان و حلوا و جز آن گذارند. (ناظم الاطباء)