چاشنی چشلغتنامه دهخداچاشنی چش . [ چ َ ] (نف مرکب ) چاشنی چشنده . آنکه طعم طعامی یا مزه ٔ چیزی را چشد. چاشنی گیر. مزه چش : در جهان هر که شمس دین لقبندشاه ایشان تویی بحضرت کش سائلان چاشنی چش لقبندمزه پرسند هر کس از مزه چش . سوزنی .<b
پوشچنگار انگورهایacinar carcinoma, acinic cell carcinoma, acinous carcinoma, acinar adenocarcinoma, acinic cell adenocarcinoma, acinous adenocarcinoma, acinar cell tumor, acinic cell tumorواژههای مصوب فرهنگستانتودۀ بدخیم کندرشدی که حاوی یاختههای انگورهای با چیدمانی غدهمانند است متـ . غدهپوشچنگار انگورهای
قاتل سیاسیassassinواژههای مصوب فرهنگستانفرد مزدور یا متعصبی که با هدف سیاسی شخص یا اشخاصی را به قتل میرساند متـ . قاتل
مزه چشلغتنامه دهخدامزه چش . [ م َ زَ / زِ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ) چاشنی گیر. که مزه ٔ غذا را چشد. چشنده ٔ طعم غذا : در جهان هر که شمس دین لقبندشاه ایشان توئی به حضرت کش ...سائلان چاشنی چش لقبن
چاشنی گیرفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که اندکی از غذایی را برای معلوم کردن طعم و مزۀ آن بچشد؛ چاشنیچش؛ مزهچش.۲. کسی که در سر سفرۀ پادشاه از هر غذایی اندکی برای امتحان طعم و چاشنی آن یا اطمینان از نداشتن زهر میخورده تا پس از آن پادشاه بخورد: ◻︎ به دست چاشنیگیری چو مهتاب / فرستادش ز شربتهای جلاّب (نظامی۲: ۲۵۷).
چاشنی گیرلغتنامه دهخداچاشنی گیر. (نف مرکب ) چاشنی چش . مزه چش . آنکه طعام یا شراب را بازچشد تا طعم آن معلوم کند. ذواق : نگویم بوسه را میری بمن ده لبت را چاشنی گیری بمن ده . نظامی .که ای جامگی خوار تدبیر من ز جام سخن چاشنی گیر من .<b
چاشنیلغتنامه دهخداچاشنی . (اِ) اندکی از طعام و شراب را گویند که از برای تمییزکردن بچشند. (برهان ). اندک چیزی از شراب و طعام است . (آنندراج ) (غیاث ). اندکی از طعام و شراب که قبلاً چشند تا مسموم بودن یا نبودن آن دانسته شود. مقدار اندک از غذا که برای آزمودن طعم آن بچشند :
چاشنیفرهنگ فارسی عمید۱. شیرینی.۲. چیزی که فقط بهاندازۀ چشیدن باشد.۳. مقدار کمی ترشی، از قبیل سرکه، آبغوره، یا رب انار که به خوراک بزنند.۴. کلاهک فلزی که در آن مقدار کمی مادۀ قابل انفجار وجود دارد و در ته فشنگ قرار میدهند یا در سر پستانک تفنگهای سرپر برای آتش کردن تفنگ میگذارند.۵. [قدیمی] مزه.<b
چاشنیcondimentواژههای مصوب فرهنگستانترکیباتی که معمولاً برای طعم دادن به غذا در هنگام مصرف به آن افزوده میشود
چاشنیلغتنامه دهخداچاشنی . (اِ) اندکی از طعام و شراب را گویند که از برای تمییزکردن بچشند. (برهان ). اندک چیزی از شراب و طعام است . (آنندراج ) (غیاث ). اندکی از طعام و شراب که قبلاً چشند تا مسموم بودن یا نبودن آن دانسته شود. مقدار اندک از غذا که برای آزمودن طعم آن بچشند :
چاشنیفرهنگ فارسی عمید۱. شیرینی.۲. چیزی که فقط بهاندازۀ چشیدن باشد.۳. مقدار کمی ترشی، از قبیل سرکه، آبغوره، یا رب انار که به خوراک بزنند.۴. کلاهک فلزی که در آن مقدار کمی مادۀ قابل انفجار وجود دارد و در ته فشنگ قرار میدهند یا در سر پستانک تفنگهای سرپر برای آتش کردن تفنگ میگذارند.۵. [قدیمی] مزه.<b
چاشنیcondimentواژههای مصوب فرهنگستانترکیباتی که معمولاً برای طعم دادن به غذا در هنگام مصرف به آن افزوده میشود