چاهیوزفرهنگ فارسی عمیدچنگک یا قلابی که با آن دلو یا چیزی دیگر را که به چاه افتاده باشد از چاه بیرون بیاورند؛ چاهجو.
اهوزلغتنامه دهخدااهوز. [ اَ هَْوَ ] (اِخ ) نام تیراندازی بوده بغایت قادرانداز در زمان انوشیروان ، گویند با سیف ذویزن همراه شده بود، پادشاه حبشه را به تیر نخست کشت و ملکش را گرفت . (برهان ) (هفت قلزم ). کلمه محرف «وهرز» و «اوهزر» است .
اعوزلغتنامه دهخدااعوز. [ اَ وَ ] (ع ص ) فقیری که هیچ چیزی از خود ندارد. (از اقرب الموارد). فقیر که هیچ ندارد. اعدم . احوج . (فیومی ). رجل اعوز؛ مرد فقیری که دارای هیچ چیز نباشد. (ناظم الاطباء).
اعوجلغتنامه دهخدااعوج . [ اَع ْ وَ ] (اِخ ) (نهر...) نام نهری از انهار فلسطین . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
چامیوزلغتنامه دهخداچامیوز. (اِ) قلابی باشد که با آن دلو از چاه بیرون آورند. (اما کلمه دگرگون شده ٔ چاهیوز است ).
چاهجولغتنامه دهخداچاهجو. (اِ مرکب ) قلابی باشد که بدان چیزی که بچاه افتد برآرند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قلابی که بدان چیزی که در چاه افتد بیرون میاورند (فرهنگ نظام ). بمعنی چاهیوز است . (برهان ) (آنندراج ). چاهیوز نیز گویند. (ناظم الاطباء) : چاهجوئی ز س
چاه پوزلغتنامه دهخداچاه پوز. (اِ مرکب ) قلابی باشد که بدان چیزی که بچاه افتد برآرند. (برهان ) (آنندراج ). مؤلف برهان و صاحب آنندراج ذیل این لغت نویسند: «بجای بای فارسی یای حطی نیز آمده است و این اصح است چه یوز بمعنی تفحص و تجسس باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به چاهیوز شود.