چاچیلغتنامه دهخداچاچی . (ص نسبی ) منسوب به چاچ . هر چیز منسوب به چاچ (نام شهری در ترکستان ) عموماً و کمان خصوصاً کمان چاچی : چاچی کمان ، کمان ِ منسوب بشهر چاچ : هر آنگه که چاچی بزه در کشم ستاره فروریزد از ترکشم . فردوسی .کمانهای چا
پایة تیرک دهانهhatch carrier, hatch socket, beam socket, hatch beam shoeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پایههای دو طرف انبار که تیرکهای دهانه را نگه میدارد
زبانهای هستهآغازhead-first languages, head-initial languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در ابتدای آن قرار میگیرد
زبانهای هستهپایانhead-last languages, head-final languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در انتهای آن قرار میگیرد
نقشههای چونساختas-built drawings, as-builts, record drawingsواژههای مصوب فرهنگستاننقشههایی که پیمانکار پس از پایان کار و مطابق با اجرای واقعی کار تهیه میکند
چرخ چاچیلغتنامه دهخداچرخ چاچی . [ چ َ خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چاچی . کمان چاچی . کمان منسوب به شهر چاچ . نوعی کمان معروف که در شهر چاچ ، یکی از شهرهای قدیم ترکستان میساخته اند. چاچی کمان : ستون کرد چپ را و خم کرد راست خروش از خم چرخ چاچی بخاست . <p class=
بدرالدین چاچیلغتنامه دهخدابدرالدین چاچی . [ ب َ رُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) از شاعران قرن هشتم هجری و از مداحان سلطان محمد تغلق و دیگر سلاطین هند بود. بنا بقول هدایت دیوان وی حاوی دوهزار بیت است . رجوع به مجمعالفصحاء ج 1 ص 169 و فرهنگ سخنورا
شتورکتلغتنامه دهخداشتورکت . [ ] (اِخ ) شهرکی است ازچاچ (به ماوراءالنهر) و از آن کمانهای چاچی خیزد و جایی خرم است و بسیارنعمت و آبادان . (حدودالعالم ).
فخرالاسلاملغتنامه دهخدافخرالاسلام . [ ف َ رُل ْ اِ ] (اِخ ) المستظهری . رجوع به محمدبن احمدبن حسین شاشی (چاچی ) شود.
حرحکبلغتنامه دهخداحرحکب . [ ] (اِخ ) شهرکیست از چاچ به ماوراءالنهر و از آن کمانهای چاچی خیزد و جائی خرم است و بسیارنعمت و آبادان . (حدود العالم ).
چرخ چاچیلغتنامه دهخداچرخ چاچی . [ چ َ خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چاچی . کمان چاچی . کمان منسوب به شهر چاچ . نوعی کمان معروف که در شهر چاچ ، یکی از شهرهای قدیم ترکستان میساخته اند. چاچی کمان : ستون کرد چپ را و خم کرد راست خروش از خم چرخ چاچی بخاست . <p class=
بدرالدین چاچیلغتنامه دهخدابدرالدین چاچی . [ ب َ رُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) از شاعران قرن هشتم هجری و از مداحان سلطان محمد تغلق و دیگر سلاطین هند بود. بنا بقول هدایت دیوان وی حاوی دوهزار بیت است . رجوع به مجمعالفصحاء ج 1 ص 169 و فرهنگ سخنورا