چایدانلغتنامه دهخداچایدان . (اِ مرکب ) یا چایدون در تداول عامه . جای نگه داشتن چای خشک . ظرفی که چای خشک را در آن نگاه دارند.
حدانلغتنامه دهخداحدان . [ ح َدْ دا ] (اِخ ) ابن شمس بن عمروبن غنم . از طائفه ٔ أزدشنوءة، از بنی قحطان . جدی است جاهلی . ضبیرةبن شیبان از فرزندان او است . (معجم البلدان ) (اعلام زرکلی ص 214 از نهایة الارب صص 191-<span class="
حداگانلغتنامه دهخداحداگان . [ ح َ ] (اِخ )ده کوچکی است از دهستان ایراندگان بخش خاش شهرستان زاهدان در 71 هزارگزی جنوب خاش و 21هزارگزی خاوری شوسه ٔ ایرانشهر به خاش . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).<
اریقان چایدانلغتنامه دهخدااریقان چایدان . [ اَ ] (اِخ ) (ظ.از مغولی اریقون تسایدام ، به معنی شیر خالص ) موضعی از مغولستان . رجوع بجامعالتواریخ رشیدالدین فضل اﷲ چ بلوشه ج 2 ص 565 متن و 58 تعلیقات فرانس
دانفرهنگ فارسی عمیدجا؛ مکان؛ ظرف (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبدان، آتشدان، پیهدان، چایدان، چینهدان، روغندان، زهدان، سرمهدان، سوزندان، شمعدان، کاهدان، گلدان، نمکدان، یخدان.
دانلغتنامه دهخدادان . (اِ) در آخر کلمه معنی ظرفیت بخشد. (برهان ). جای هر چیز. در کلمات مرکبه افاده ٔ معنی ظرفیت کند و هرچه بدان مضاف شود افاده کند که ظرف آن چیز بود. جای و مکان و ظرف (در کلمات مرکبه ). ترکیبات ذیل از جمله شواهد آن است که به ترتیب الفباء مرتب داشته ایم :- <span class="hl"
اریقان چایدانلغتنامه دهخدااریقان چایدان . [ اَ ] (اِخ ) (ظ.از مغولی اریقون تسایدام ، به معنی شیر خالص ) موضعی از مغولستان . رجوع بجامعالتواریخ رشیدالدین فضل اﷲ چ بلوشه ج 2 ص 565 متن و 58 تعلیقات فرانس