چتلغتنامه دهخداچت . [ چ ِ ] (اِ) در تداول مردم قزوین ، جائی که دیوار در کوچه و کوی بسوی دیگر پیچد. جائی از شارع که بسوی دیگر رود.
چتلغتنامه دهخداچت . [ چ ِ ] (موصول + ضمیر) مخفف چه ترا : خجسته مهرگان آمد سوی شاه جهان آمدبباید داد داد او بکام دل بهرچت کر. دقیقی (از لغت فرس چ اقبال ص 134).ز بهرام و از رستم نامدارز هرچت بپ
چتفرهنگ فارسی معین(چَ تْ) [ انگ . ] (اِمص .) صحبت دوستانه ، درد دل ، ارتباط محاوره ای از طریق اینترنت .
چتلغتنامه دهخداچت . [ چ ِ ] (اِ) در تداول مردم قزوین ، جائی که دیوار در کوچه و کوی بسوی دیگر پیچد. جائی از شارع که بسوی دیگر رود.
چتلغتنامه دهخداچت . [ چ ِ ] (موصول + ضمیر) مخفف چه ترا : خجسته مهرگان آمد سوی شاه جهان آمدبباید داد داد او بکام دل بهرچت کر. دقیقی (از لغت فرس چ اقبال ص 134).ز بهرام و از رستم نامدارز هرچت بپ
آنچتلغتنامه دهخداآنچت . [ چ ِ ] (ضمیر + حرف ربط + ضمیر) مخفف آنچه ترا : بدو گفت زال ای پسر هوش دارهر آنچت بگویم ز من گوش دار.فردوسی .