چراغوارهلغتنامه دهخداچراغواره . [ چ َ / چ ِ راغ ْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) قندیلی و ظرفی باشد که در آن چراغ روشن کنند تا باد نکشد، و مشکوة همانست . (برهان ). قندیل که میانش چراغ روشن کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). چراغپایه و مشکوة و ق
چراغوارهفرهنگ فارسی معین(چِ رِ) (اِمر.) قندیل ، جاچراغی از جنس شیشه که چراغ را در آن گذارند تا باد آن را خاموش نکند.
چراغ برهلغتنامه دهخداچراغ بره . [ چ َ / چ ِ ب َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) چراغدان را گویند. (برهان ) (آنندراج ). چراغدان . (ناظم الاطباء). بعربی مشکوة خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چراغواره . چراخواره . جاچراغی . چراغدان
وارهفرهنگ فارسی معین(ر ) (پس .) به آخر اسم ملحق شود دال بر معانی ذیل : الف - دال بر شباهت و مانندگی : ماهواره . ب - دال بر تعلق و ارتباط : گوشواره . ج - دال بر مکان : چراغواره .
چراغورهلغتنامه دهخداچراغوره . [ چ َ / چ ِ راغ ْ وَرَ / رِ ] (اِ مرکب ) چراغواره . ظرفی که چراغ در آن نهند و برند. ظرفی که چراغ در آن گذارند تا از باد خاموش نشود : تو چراغی را تا چراغوره ای نمیباشد و زیر د