چرامینلغتنامه دهخداچرامین . [ چ َ ] (اِ) بمعنی چرام است که چراگاه و علفزار باشد. (برهان ). چراگاه . (جهانگیری ). چرام و چراگاه و علفزار. (ناظم الاطباء). چرام . (فرهنگ نظام ). چراگه . مرتع : حسود شاه را در باغ امیدنمانده است از ثمر غیر از سبد چین چو حیوانیست م
چرامینفرهنگ فارسی عمید۱. چراگاه؛ علفزار؛ جای چریدن حیوانات علفخوار.۲. کاه.۳. علف: ◻︎ چو حیوانیست مانده در بیابان / ز بخت بد نه آب و نه چرامین (شمس فخری: لغتنامه: چرامین)
طیف رامانRaman spectrumواژههای مصوب فرهنگستاننمایش یا نمودار شدت پراکندگی رامان نور تکفام بهصورت تابعی از بسامد نور پراکندهشده
طیفشناسی رامانRaman spectroscopyواژههای مصوب فرهنگستانمطالعۀ انرژی تابشی پراکندهشدۀ ناکشسان هنگامیکه نمونه درمعرض باریکهای پرشدت از نور تکفام، معمولاً تابش لیزر، قرار میگیرد
رامنلغتنامه دهخدارامن . [ م َ ] (اِخ ) شهرکی است [ از جبال ] کم مردم و بسیار کشت و برز و به براکوه نهاده است . (حدود العالم ). بر طبق نوشته ٔ یاقوت حموی قصبه ای بوده است در یازده فرسنگی بروجرد و 7فرسنگی همدان . (از قاموس الاعلام ترکی ج <span class="hl" dir="l
رامنلغتنامه دهخدارامن . [ م َ ] (اِخ ) قریه ای است در دوفرسنگی بخارا. (از معجم البلدان ) (از انساب سمعانی ) (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رامینلغتنامه دهخدارامین . (اِخ ) استرآبادی . حسن بن حسین بن محمدبن رامین استرآبادی ، فقیه شافعی بود. او از عبداﷲ محمدبن حمید شیرازی روایت کرد و ابوبکر خطیب ازو روایت داد. (ازتاج العروس ) (منتهی الارب ).
چرایینلغتنامه دهخداچرایین . [ چ َ ] (اِ) چرامین . (ناظم الاطباء).شاید تحریفی از چرامین باشد. رجوع به چرامین شود.
چراگاهفرهنگ مترادف و متضادباده، چراخور، چراگه، چرام، چرامین، علفچرا، راود، علفزار، کشتزار، کنام، مرتع، مرغ، مرغزار
چراملغتنامه دهخداچرام . [ چ َ ] (اِ) چراگاه حیوانات . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). بمعنی چراگاه است . (جهانگیری ).چراگاه . (ناظم الاطباء). چراگه . چرامین : آن شنیدی که در ولایت شام برده بودند اشتران به چرام . سنائی (از جهانگیری ).</p