چراندهلغتنامه دهخداچرانده . [ چ َ دَ / دِ] (نف ) شبان و چوپان و چراننده . (ناظم الاطباء). || (ن مف ) چرانیده شده . چراشده . خورده شده . گیاه و علفی که چرانده شده باشد. رجوع به چرانیده شود.
چراندهفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی حیوانی که به چرا بردهشده.۲. زمینی که گیاه و علف آن را حیوانات علفخوار چرا کرده و خورده باشند.
پیرایندهلغتنامه دهخداپیراینده . [ را ی َ دَ / دِ ](نف ) زینت دهنده . که چیزی را از چیزی بجهت خوش آیندگی کم کند همچون سرتراش و باغبان ، برخلاف مشاطه . (آنندراج ) (برهان ). پیرایش کننده . آراینده . آراسته کننده .
چرانیدهلغتنامه دهخداچرانیده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف ) چرانده . چرانده شده . بچرا برده شده . || علف و گیاهی که ستوران آنرا چریده اند. || (نف ) چراننده و شبان . (ناظم الاطباء). رجوع به چرانده شود.
چروندهلغتنامه دهخداچرونده . [ چ َرْ وَ دَ / دِ ] (اِ) فانوس و مانند آن باشد که محافظت چراغ از باد کند. (برهان )(انجمن آرا) (آنندراج ). چیزی که چراغ را در آن نهندتا باد او را فروننشاند. (از جهانگیری ). قسمی از فانوس که چراغ را از باد و جز آن حفظ میکند. (ناظم الا
روندهلغتنامه دهخدارونده . [ رَ وَ دَ ] (اِخ ) دهی از بخش کرج شهرستان تهران .سکنه 107 تن . آب آن از قنات و رود گردان . محصول عمده ٔ آنجا غلات و بنشن و صیفی و چغندر و انگور و لبنیات . راه آن ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1</spa
رویندهلغتنامه دهخداروینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ) هر چیزی که روید و بالد و نمو کند. (ناظم الاطباء). || کشت بالیده و پرقوت . (آنندراج ) : اگر نیستی کوه غزنین توانگربدین سیم روینده و زر کانی . فرخی .کو
چرانیدهلغتنامه دهخداچرانیده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف ) چرانده . چرانده شده . بچرا برده شده . || علف و گیاهی که ستوران آنرا چریده اند. || (نف ) چراننده و شبان . (ناظم الاطباء). رجوع به چرانده شود.
نچراندهلغتنامه دهخدانچرانده .[ ن َ چ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقابل چرانده . رجوع به چرانده شود. || ناچرانده . ناچرانیده . مرتعی بکر و دست نخورده که اغنام در آن نچریده باشند.
چریدهلغتنامه دهخداچریده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) چراشده . خورده شده . چرانیده شده . چرانده شده . گیاه و علفی که چرانده شده باشد. || چراکرده . چرانده . گیاه و علف خورده : چریده دیولاخ ، آکنده پ
ناچراندهلغتنامه دهخداناچرانده . [ چ َ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) که چرانده نشده باشد. مزرعه و علفزاری که مواشی و اغنام در آن هنوز به چرا نرفته باشند.
ناچرانیدهلغتنامه دهخداناچرانیده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که چرانیده نشده است . مقابل چرانیده . رجوع به چرانده و چرانیده شود: تریکة؛ مرغزاری که ناچرانیده مانده باشد. (منتهی الارب ).
ناچراندهلغتنامه دهخداناچرانده . [ چ َ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) که چرانده نشده باشد. مزرعه و علفزاری که مواشی و اغنام در آن هنوز به چرا نرفته باشند.
نچراندهلغتنامه دهخدانچرانده .[ ن َ چ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقابل چرانده . رجوع به چرانده شود. || ناچرانده . ناچرانیده . مرتعی بکر و دست نخورده که اغنام در آن نچریده باشند.