چربندهلغتنامه دهخداچربنده . [ چ َ ب َ دَ / دِ ] (نف ) برتری دارنده در وزن . سنگین در وزن نسبت به چیز دیگری : بیک جو که چربنده شد سنگ خام بدان خشکیش چرب کردند نام .نظامی .
چربندهفرهنگ فارسی عمید۱. برتریدارنده.۲. دارای فزونی و برتری: ◻︎ به یک جو که چربنده شد سنگ خام / بدان خشکیاش چرب کردند نام (نظامی۶: ۱۰۹۷).
نقشة پَربندیcontour mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای با خطهایی پیوسته که نشاندهندة کمیتهای فیزیکی یکسان است
فاصلة پَربَندی لگاریتمیlogarithmic contour intervalواژههای مصوب فرهنگستاننمایش پَربندی دادهها در مقیاس لگاریتمی هنگامی که خواص مواد دهها برابر تغییر کند متـ . فاصلة منحنیمیزان لگاریتمی
نقشة پَربندی نواریbanded contour mapواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نقشه که در آن به جای خطهای پربندی استاندارد از نوارهای رنگی برای نمایش بزرگیهای یکسان استفاده میشود
ارجحلغتنامه دهخداارجح . [ اَ ج َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رجحان . راجح تر. افضل . اولی . اقدم . بهتر. خوبتر. || چربنده تر. سنگین تر. مائل تر.