چرخکwheelchairواژههای مصوب فرهنگستانصندلی چرخداری که از آن برای کمک به حرکت و جابهجایی بیماران و معلولان استفاده شود
چرخکی زدنلغتنامه دهخداچرخکی زدن . [ چ َ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) چرخگی زدن . چرخ زدن و رقص کردن کشتی گیران در مقام غالب آمدن بر حریف . (غیاث ). || رقصیدن از روی شعف و خوشحالی . (ناظم الاطباء) : باز در معرکه آن تازه نهال گلپوش چرخکی زدکه سرم چرخ زد و رفت ز هوش . <p
چرخکwheelchairواژههای مصوب فرهنگستانصندلی چرخداری که از آن برای کمک به حرکت و جابهجایی بیماران و معلولان استفاده شود
چرخکwheelchairواژههای مصوب فرهنگستانصندلی چرخداری که از آن برای کمک به حرکت و جابهجایی بیماران و معلولان استفاده شود