چرغندلغتنامه دهخداچرغند. [ چ َ غ َ ] (اِ) چراغ . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به چرغنده شود. || چرغدان و چراغپایه باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). || روده ٔ گوسفند را نیز گویند که با گوشت و مصالح پر کرده باشند. (برهان ). روده ٔ گوسفند بود که آنرا بگوشت پر کرده
چرغندفرهنگ فارسی عمیدتکههای پاککردۀ رودۀ گوسفند که با گوشت و جگر و چربی پر کرده و پخته باشند؛ جگرآغند؛ جگرآکند.
رغندلغتنامه دهخدارغند. [ رَ غ َ ] (ع اِ) بانگ جانوران درنده . (ناظم الاطباء). بانگ جانوران درنده عموماً و آواز پارس خصوصاً. (از شعوری ج 2 ورق 5) : کرد رو به یوزواری یک رغندخویشتن را شد بدر بیرو
چرغندهلغتنامه دهخداچرغنده . [ چ َ غ َ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی چرغند است ، که چراغ باشد. (برهان ). چراغ . (انجمن آرا) (آنندراج ). || چرغند. که چرغدان و چراغپایه باشد. (برهان ). چراغپایه . (جهانگیری ). || روده ٔ گوسفند بگوشت و مصالح آکنده را نیز گویند. (برهان ) (جها
چرغدلغتنامه دهخداچرغد.[ چ َ غ َ ] (اِ) قسمی از سوسک که در حمام و جاهای نمناک تولید میگردد. شبگیر. (ناظم الاطباء). || مخفف چرغند. (فرهنگ شعوری ). رجوع به چرغند شود.
جگرآگندفرهنگ فارسی عمیدتکههای پاککردۀ رودۀ گوسفند که با گوشت یا جگر و چربی پر کرده و پخته باشند؛ جرغند؛ چرغند؛ چرغنده.
چرب رودهفرهنگ فارسی عمیدتکۀ پاککرده رودۀ گوسفند که با گوشت و چربی پر کرده و پخته باشند؛ جگرآکند؛ چرغند؛ چربرود.
لکامهلغتنامه دهخدالکامه . [ ل َ م َ / م ِ ] (اِ) روده ٔ گوسفند را گویند که آن را با گوشت و نخود و مصالح پر کرده و پخته باشند و آن را به عربی عُصیب خوانند. (برهان ). چرغند. لکانه . (جهانگیری ). || شرم مردم . (از برهان ).
چرغندهلغتنامه دهخداچرغنده . [ چ َ غ َ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی چرغند است ، که چراغ باشد. (برهان ). چراغ . (انجمن آرا) (آنندراج ). || چرغند. که چرغدان و چراغپایه باشد. (برهان ). چراغپایه . (جهانگیری ). || روده ٔ گوسفند بگوشت و مصالح آکنده را نیز گویند. (برهان ) (جها