چروکیدنلغتنامه دهخداچروکیدن . [ چ ُ دَ ] (مص جعلی ) چین دار شدن و تا خوردن . (ناظم الاطباء). چین خوردن . چروک خوردن . پر چین و شکن شدن . چین و چروک شدن .
تجعيدةدیکشنری عربی به فارسیاژنگ , چين , چروک , چين خوردگي , چين و چروک خوردن , چروکيده شدن , چروکيدن , چين دادن
ورچروکیدنلغتنامه دهخداورچروکیدن . [ وَ چ ُ دَ ] (مص مرکب )ترنجیدن . (یادداشت مؤلف ). چین افتادن روی چیزی بر اثر خشک شدن یا بر روی انسان بر اثر پیری و لاغری و مانند آن . چروک خوردن . پلاسیدن . (فرهنگ فارسی معین ).