چغازلغتنامه دهخداچغاز. [ چ َ ] (ص ) زنی را گویند که دشنام ده و سلیطه و بی حیا باشد. (برهان ). زن بدزبان و سلیطه . (انجمن آرا) (آنندراج ). زن دشنام ده بی حیای سلیطه را گویند. (جهانگیری ). زن فحاش و دشنام ده و سلیطه و بی حیا. (ناظم الاطباء). زن بی حیای دشنام ده و سلیطه . (فرهنگ نظام ). در تداول
چغازفرهنگ فارسی عمیدبیحیا و بدزبان: ◻︎چون چغر گشت بناگوشِ چو سیسنبر تو / چند نازی پسِ این پیرزن زشت چغاز (ناصرخسرو: ۱۱۱).
غیاظلغتنامه دهخداغیاظ. (ع اِ) بمعنی غَناظ (غِناظ) است . غم و محنت و رنج . (از اقرب الموارد). یقال : فعل ذلک غیاظک و غیاضَیک کغناضیک ؛ یعنی آن کار را کرد تا ترا در رنج و مشقت اندازد.(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
غیاظلغتنامه دهخداغیاظ. [ غ َی ْ یا ] (اِخ ) ابن مصعب . از بنی صبةبن أدد. رؤبه و به روایتی عجاج گوید : و سیف غیاظ لهم غناظانعلو به ذا العضل الجواظا.(از منتهی الارب ) (تاج العروس ).
چغرفرهنگ فارسی عمید۱. پوست پینهبسته.۲. ‹چَغَل، شَغَر› ویژگی هرچیز سفت و سخت، مانند گوشت نپخته که زیر دندان جویده نشود.۳. (اسم) (زیستشناسی) گیاهی سفید و بوتهمانند شبیه جارو.⟨ چغر شدن: (مصدر لازم) سفت و سخت شدن.⟨ چغر گشتن: = ⟨ چغر شدن: ◻︎ چون چغر گشت بناگوشِ چو سیسنبر تو / چند
چغزلغتنامه دهخداچغز. [ چ َ غ َ ] (اِ) بوته ٔ گیاهی است شبیه به درمنه لیکن مانند جاروب سفید میباشد. (برهان ). بوته ٔ گیاه سپیدمانند درمنه شبیه بجاروب . (انجمن آرا) (آنندراج ). بوته ٔ گیاهی باشد که بغایت سفید شود، مانند درمنه بود و شباهت تمام بجاروب داشته باشد. (جهانگیری ) (رشیدی ). بوته ٔ گیا
سلیطهلغتنامه دهخداسلیطه . [ س َ طَ ] (ع ص ) زن دراززبان . (منتهی الارب )(زمخشری ) (دهار). زن هرزه چانه و زبان دراز. (آنندراج ). چیره بر شوی . (یادداشت مؤلف ). زن غوغایی و فتنه انگیز و زبان دراز و چغاز. (ناظم الاطباء) : این شوی کش سلیطه هر روزی بنگر که چگونه روی
سیسنبرلغتنامه دهخداسیسنبر. [ سَم ْ ب َ ] (اِ) پهلوی «سیسیمبر» طبری «سرسم » . رجوع به لکلرک 2 ص 309 شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سبزیی است میان پودنه و نعناع زیرا که پودنه را چون دست نشان کنند سیسنبر شود و چون سیسنبر را