چلبلغتنامه دهخداچلب . [ چ َ ل َ ] (اِ) سنج را گویند و آن دو پارچه برنج تنک و پهن باشد که در بازیگاهها و نقاره خانه ها برهم زنند و بنوازند. (برهان ) (از جهانگیری ). دو طبقه ٔ پهن که از برنج سازند و می نوازند و سنج نیزگویند. (رشیدی ). دو طبقچه که از برنج سازند و برهم زنند، در جنگ و عروسیها متد
چلبفرهنگ فارسی عمید۱. از آلات موسیقی به شکل دو تخته فلز محدب و دایرهمانند که با دست برهم میزنند؛ سنج: ◻︎ چشمهٴ روشن نبیند دیده از گرد سپاه / بانگ تندر نشنود گوش از غو کوس و چلب (فرخی: ۶).۲. شوروغوغا؛ فتنه و آشوب؛ جنجال و هیاهو.
لبهمگاهیlip sync, lip synchronizationواژههای مصوب فرهنگستانانطباق صدای ضبطشده با حرکات لبها در تصویر، در هنگام ادای کلمات
لبگذاریembouchure (fr.), lip 1واژههای مصوب فرهنگستانروش گذاشتن دهان و لب بر روی برخی سازها بهخصوص فلوت و سازهای بادیِ زبانهدار و برنجی
لب به لبلغتنامه دهخدالب به لب . [ ل َ ب ِ ل َ ] (ص مرکب ) (در تداول عوام ) لبالب . پر تا لبه . مالامال . پر. رجوع به لبالب شود : پی دشمنان پخت آشی عجب ز ماهیچه دکان شده لب به لب .میرزا طاهر وحید (در توصیف شمشیرگر، از آنندراج ).- لب به لب شد
لب به لبفرهنگ فارسی عمیدلبالب؛ پر؛ لبریز.لبپر= لبپر زدن: (مصدر لازم) بیرون ریختن مایع از ظرف هنگام تکان خوردن.
چلبکلغتنامه دهخداچلبک . [ چ َ ب َ ] (ترکی ، اِ) چلپک و چربک . در ترکی جغتایی نانی است که خمیرتنک ساخته در روغن پزند. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ذیل لغت چلپک ) : نسیم چلبک و حلوا به مردگان چو رسدبه بوی هر دو برآرند دست و سر ز قبور. بسحاق
چلبلهلغتنامه دهخداچلبله . [ چ ُ ب ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) شتاب و اضطراب . (برهان ). اضطراب و شتاب و بیقراری . (ناظم الاطباء). شتاب و اضطراب . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || چیزی را گفته اند که بطریق انعام یا صله ٔ شعر و جادو به کسی دهند. (برهان ) (از رشیدی ). به
چلبیلغتنامه دهخداچلبی . [ چ َ ل َ ] (اِخ ) (سلطان محمد) فرزند یلدیرم بایزیدخان بن مرادخان بن اورخان بن عثمان خان غازی . وی از پادشاهان بزرگ عثمانی بوده و پس ازاستیلای تیمور با پایان دادن به اختلاف برادران دولت عثمانی را دوباره تأسیس کرده است . نامبرده در سال 781</s
چلبیلغتنامه دهخداچلبی . [ چ َ ل َ ] (اِخ ) (علی پاشا) فرزند احمدپاشا بیگلربیگی تونس . وی در زمان سلطنت سلطان عثمان ثانی به صدارت عظمی رسیده و در زمان سلطان احمدخان (1026 هَ . ق .) با مقام وزارت سمت والی تونس را داشته و در زمان سلطان مصطفی خان (<span class="hl
چلبیلغتنامه دهخداچلبی . [ چ َ ل َ ] (اِخ ) (مصطفی پاشا) وی از مردم استانبول بوده و در زمان سلطنت سلطان مصطفی خان چهارم مقامها و منصب های مهمی داشته و سرانجام در سال 1223 هَ . ق . به مقام صدارت رسیده و 14ماه در این سمت باقی بو
چلاهلغتنامه دهخداچلاه . [ چ ُ ] (اِ) سنج . (ناظم الاطباء). چلب و چلپ . و رجوع به چلب و چلپ و سنج شود. || جولاه و نساج . || رقص لشکری و سپاهی . (ناظم الاطباء).
چلپلغتنامه دهخداچلپ . [ چ َ ل َ ] (اِ) دو طبقه ٔ پهن که از برنج سازند و برهم زنند در جنگ و عروسیها متداول است و آن را سنج نیز گویند و صنج معرب آن است .(آنندراج ). سنج که دو پارچه ٔ برنج تنک و پهن و گرد باشد و در سازها به هم زنند و بنوازند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چلاه و چلب و سنج شود. || ب
slapsدیکشنری انگلیسی به فارسیاسلپ ها، ضربت، تودهنی، ضربه شدید، ضربت سریع، صدای چلب چلوپ، با کف دست زدن، زدن، تپانچه زدن
چلبکلغتنامه دهخداچلبک . [ چ َ ب َ ] (ترکی ، اِ) چلپک و چربک . در ترکی جغتایی نانی است که خمیرتنک ساخته در روغن پزند. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ذیل لغت چلپک ) : نسیم چلبک و حلوا به مردگان چو رسدبه بوی هر دو برآرند دست و سر ز قبور. بسحاق
چلبلهلغتنامه دهخداچلبله . [ چ ُ ب ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) شتاب و اضطراب . (برهان ). اضطراب و شتاب و بیقراری . (ناظم الاطباء). شتاب و اضطراب . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || چیزی را گفته اند که بطریق انعام یا صله ٔ شعر و جادو به کسی دهند. (برهان ) (از رشیدی ). به
چلبی افندیلغتنامه دهخداچلبی افندی . [ چ َ ل َ اَ ف َ ] (اِخ ) مرشد طایفه ای در اویش مولویه در قونیه ٔ آسیای صغیر. (از کتاب از سعدی تا جامی تألیف ادوارد برون ، ترجمه ٔ حکمت ص 540). شیخ حسام الدین ، حسن بن محمدبن الحسن بن اخی ترک که مرید ملای روم بوده و مولوی ، مثنو
چلبیلغتنامه دهخداچلبی . [ چ َ ل َ ] (اِخ ) (سلطان محمد) فرزند یلدیرم بایزیدخان بن مرادخان بن اورخان بن عثمان خان غازی . وی از پادشاهان بزرگ عثمانی بوده و پس ازاستیلای تیمور با پایان دادن به اختلاف برادران دولت عثمانی را دوباره تأسیس کرده است . نامبرده در سال 781</s
چلبیلغتنامه دهخداچلبی . [ چ َ ل َ ] (اِخ ) (علی پاشا) فرزند احمدپاشا بیگلربیگی تونس . وی در زمان سلطنت سلطان عثمان ثانی به صدارت عظمی رسیده و در زمان سلطان احمدخان (1026 هَ . ق .) با مقام وزارت سمت والی تونس را داشته و در زمان سلطان مصطفی خان (<span class="hl
چنگ و چلبلغتنامه دهخداچنگ و چلب . [ چ َ گ ُ چ َ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ظاهراً بمعنی شور و غوغا و هیاهو و امثال آن است : می زدگان را گلاب باشد قطره ٔ شراب باشد بوی بخور بوی بخار کباب .آخته چنگ و چلب ساخته چنگ و رباب دیده بشکرلبان گوش بشکرتوین . <p