چلچلی

čelčeli

معنی

۱. چهل‌سالگی.
۲. [مجاز] هوس‌رانی و عیش و خوش‌گذارنی، خصوصاً در چهل‌سالگی.

مترادف

هوسبازی، هوسرانی، خوشگذرانی، بلهوسی

جست‌وجوی دقیق

چلچلی

لغت‌نامه دهخدا

چلچلی .[ چ ِ چ ِ ] (حامص مرکب ) خلی . بوالهوسی . عمل دیوانگان . در تداول عامه گویند: مرد که به چهل سال رسید اول چل چلیش است ، یا مرد چل ساله تازه اول چل چلیش است .

چلچلی

فرهنگ فارسی عمید

۱. چهل‌سالگی.۲. [مجاز] هوس‌رانی و عیش و خوش‌گذارنی، خصوصاً در چهل‌سالگی.

چلچلی

فرهنگ فارسی معین

(چِ چِ) (حامص .) (عا.) بی عاری ، عیاشی ، خوشگذرانی .

چلچلی

جست‌وجوی هم‌آوا

لال،لالی،للی،لال پتی

لیلی

لغت‌نامه دهخدا

لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) العامریة. رجوع به بنت سعدبن ربیعة شود.

لیلی

لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت سعدبن ربیعة. معشوقه ٔ قیس بن ملوح بن مزاحم ، معروف به مجنون لیلی : بلبل به غزل طیره کند اعشی راصلصل به نوا سخره کند لیلی را. منوچهری .در میان شکستگیها حصارکی خراب به من نمودند. اعراب گف

لیلی

لغت‌نامه دهخدا

لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت طریف التغلبیة. شاعرة من شواعر العرب فی الدولة العباسیة کان اخوها الولیدبن طریف الشیبانی رأس الخوارج و اشدهم بأساً و صولة و اشجعهم فاشتدت شوکته و طالت ایامه فوجه الیه الرشید یزیدبن مزیدالشیبانی فجعل یخاتله و یماکره . و کانت البرامکة منحرفة عن یزی

لگلگ

لغت‌نامه دهخدا

لگلگ . [ ل َ ل َ ] (اِ) مرغی است مشهور، دارای گردن و منقار و پای دراز و مار شکار کند و چندان از هوا بر روی خار و سنگلاخ بیفکند که مجروح و هلاک شود پس به آشیانه برد و بخورد. (آنندراج ). معرّب آن لقلق است . (برهان ). لکلک . و رجوع به لکلک شود : آن لگ

جست‌وجوی متن

بوالهوسی

فرهنگ مترادف و متضاد

چلچلی، شهوتپرستی، هواپرستی، هوسرانی

هواپرستی

فرهنگ مترادف و متضاد

بوالهوسی، چلچلی، شهوتپرستی، شهوتی، هوسرانی

خلی

لغت‌نامه دهخدا

خلی . [ خ ُ ] (حامص ) دیوانگی . سفاهت . ساده لوحی . چلچلی . (یادداشت بخط مؤلف ).

درپیوند

بیشتر بدانید

چلچلی

čelčeli

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

چلچلی

لغت‌نامه دهخدا

چلچلی

فرهنگ فارسی عمید

چلچلی

فرهنگ فارسی معین

چلچلی

فرهنگ مترادف و متضاد

چلچلی

گویش مازنی

جست‌وجوی هم‌آوا

لال،لالی،للی،لال پتی

گویش تهرانی

لیلی

لغت‌نامه دهخدا

لیلی

لغت‌نامه دهخدا

لیلی

لغت‌نامه دهخدا

لگلگ

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی متن

بوالهوسی

فرهنگ مترادف و متضاد

هواپرستی

فرهنگ مترادف و متضاد

خلی

لغت‌نامه دهخدا