چلیپاوارلغتنامه دهخداچلیپاوار. [ چ َ ] (ص مرکب ) صلیبی و خاج شکل . (ناظم الاطباء). به شکل چلیپا. چلیپاوش .صلیب مانند. و رجوع به چلیپا و چلیپاواری و چلیپاوش شود.
چلیپاواریلغتنامه دهخداچلیپاواری . [ چ َ ] (حامص مرکب ) خاج شکلی و وضع صلیبی . (ناظم الاطباء). به شکل چلیپا بودن چیزی .خاج شکلی و چلیپاوشی و صلیب مانندی . شبیه بودن به صلیب در شکل و وضع. و رجوع به چلیپا و چلیپاوار شود.
پیلوارلغتنامه دهخداپیلوار. (ص مرکب ) مانند فیل . فیل آسا. پیل سان . فیلوار : چون بوم بام چشم به ابرو برد بخشم وز کینه گشته پره ٔ بینیش پیلوار. سوزنی . || چون فیل از گرانی و عظم جثه . به اندازه و به قدر پیل . (فرهنگ نظام ). به قدر جسد
چلوارلغتنامه دهخداچلوار. [ چ ِل ْ ] (اِ) پارچه ٔ پنبه ای سفید آهارداری که از آن پیراهن و زیرجامه و دیگر جامه ها سازند. چلواری . (ناظم الاطباء) : آن را که به سر چند گزی چلوار است بینی که چه پیچ و خمش اندر کار است . آصف ابراهیمی .رجوع
چلوارلغتنامه دهخداچلوار. [ چ ِل ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان اندیکا بخش قلعه زراس شهرستان اهواز که در 45 هزارگزی خاور قلعه زراس واقع است . جلگه و گرمسیر است و 70 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش گندم ، جو و برنج . شغل اهالی زراع
چلیپاواریلغتنامه دهخداچلیپاواری . [ چ َ ] (حامص مرکب ) خاج شکلی و وضع صلیبی . (ناظم الاطباء). به شکل چلیپا بودن چیزی .خاج شکلی و چلیپاوشی و صلیب مانندی . شبیه بودن به صلیب در شکل و وضع. و رجوع به چلیپا و چلیپاوار شود.
چلیپاوشلغتنامه دهخداچلیپاوش . [ چ َ وَ ] (ص مرکب ) چلیپاوار. صلیب مانند. به شکل خاج .- زلف چلیپاوش ؛ کنایه از زلف پرچین وشکن . زلف خم اندرخم و شکن درشکن : حلقه ٔ آن جعد او سلسله جنبان کیست زلف چلیپاوشش آفت ایمان کیست . <p class="au
چلیپاواریلغتنامه دهخداچلیپاواری . [ چ َ ] (حامص مرکب ) خاج شکلی و وضع صلیبی . (ناظم الاطباء). به شکل چلیپا بودن چیزی .خاج شکلی و چلیپاوشی و صلیب مانندی . شبیه بودن به صلیب در شکل و وضع. و رجوع به چلیپا و چلیپاوار شود.