چمنلغتنامه دهخداچمن . [ چ َ م َ ] (اِ) راه باشد میان بوستان و باغ . (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 361). راه راست بود ساخته در میان درختان . راه ساخته بود در میان صف درختان . راهی باشد در باغ میان درختان و از هر دو پهلوی راه درخت نشانده و آن جای نشستنگاه بگذاشته و از
چمنلغتنامه دهخداچمن . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز که در 14 هزارگزی شمال ایزه ، کنار راه مالرو واقع است . جلگه و گرمسیر است و 106 تن سکنه دارد. آبش از قنات و آب چاه . محصولش غلات . شغل اهالی زراعت و گله
چمنلغتنامه دهخداچمن . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ترکور بخش سلوانای شهرستان ارومیه که در ده هزاروپانصدگزی شمال باختری سلوانا و 7 هزارگزی شمال راه ارابه رو جرمی دانه به باطلاق واقع است . هوایش معتدل است و 80 تن سکنه دارد
چمنلغتنامه دهخداچمن . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سبزواران بخش مرکزی جیرفت که در 6 هزارگزی جنوب خاوری سبزواران ، بر لب رودخانه ٔ هلیل واقع است . جلگه و گرمسیر است و 229 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رودخانه ٔ هلیل . محصول
چمنلغتنامه دهخداچمن . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن که در 9 هزارگزی شمال باختری صومعه سرا و 5 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ صومعه سرا به طاهرگوراب واقع است . جلگه و مرطوب است و <span class="h
مینگذارmine layer, mine planter shipواژههای مصوب فرهنگستانشناوری که ویژۀ مینگذاری طراحی و ساخته شده است
فراکِشَند مِهین میانگینmean high-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فراکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند مِهین میانگینmean low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند فروتر مِهین میانگینmean lower low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندهای فروتر در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
مینmine 2واژههای مصوب فرهنگستانافزارهای حاوی مقداری مواد منفجره که برای نابود کردن یا آسیب رساندن به وسایل نقلیه زمینی و دریایی و هوایی یا افراد به کار میرود * مصوب فرهنگستان اول
چمندگیلغتنامه دهخداچمندگی . [ چ َ م َ دَ / دِ ] (حامص ) صفت و حالت شخص چمنده . خرامندگی . رفتار بناز و خرام . رجوع به چم ، چمنده و چمیدن شود.
چمنالغتنامه دهخداچمنا. [ چ ِ ] (اِ) استر را گویند و بعربی بغل خوانند. (برهان ) (آنندراج ). استر. قاطر. بغل . (ناظم الاطباء). رجوع به استر و بغل شود.
چمنارلغتنامه دهخداچمنار. [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 41 هزارگزی جنوب فلاورجان و 3 هزارگزی خاور پل زمانخان واقع است . کوهستانی و معتدل است و 104 تن سکن
چمن عزیزلغتنامه دهخداچمن عزیز. [ چ َ م َ ع َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: دره ای است از کوههای باباپیر تویسرکان که مزرعه ای از مزارع سرکان و ملک خوانین آن جاست این مزرعه چشمه ٔ مختصری دارد و محل یک زوج کشتکار است . (از مرآت البلدان ج 4 ص <span class="hl" di
چمن گم کردهلغتنامه دهخداچمن گم کرده . [ چ َ م َ گ ُ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) صفت مرغ دورمانده از باغ و چمن . (از آنندراج ) : ناله ٔ مرغ چمن گم کرده سیرآهنگ نیست واگذارید ای نواسنجان به خاموشی مرا.طالب آملی (از
چمن اندودلغتنامه دهخداچمن اندود. [ چ َ م َ اَ ] (ن مف مرکب ) در معنی ، مرادف چمن زار و چمن خیز و چمن پوش است که هر یک معروف میباشد. (از آنندراج ). چمن زار : شوق موسی نگهم رام تسلی نشودتا دو عالم چمن اندود تجلی نشود. میرزا بیدل (از آنندراج ).</p
چمن برلغتنامه دهخداچمن بر.[ چ َ م َ ب ُ ] (اِ مرکب ) چمن پیرا و چمن زن . ابزار بریدن چمن . و رجوع به چمن پیرا و چمن زن و چمن زنی شود.
چمن گردلغتنامه دهخداچمن گرد. [ چ َ م َ گ َ ] (نف مرکب ) آنکه در چمنها میگردد. (آنندراج ). گردش کننده در اطراف باغها. (ناظم الاطباء). مرادف چمن سیر. رجوع به چمن سیر و چمن گردی شود.
خر در چمنلغتنامه دهخداخر در چمن . [ خ َ دَ چ َ م َ ] (اِ مرکب ) در تداول عامه بمزاح وصف آوازی زشت است . (یادداشت بخط مؤلف ).- آهنگ خر در چمن ؛ آهنگی ناموزون و بد و زشت .
چهارچمنلغتنامه دهخداچهارچمن . [ چ َ / چ ِ چ َ م َ ] (اِ مرکب ) کنایه از عالم و جهان است . (از ناظم الاطباء).
خوش نشینان چمنلغتنامه دهخداخوش نشینان چمن . [ خوَش ْ / خُش ْ ن ِ ن ِ چ َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلها و نهالهای چمن . || کسانی که در چمن بتقریب تماشا اقامت کنند. (از آنندراج ).
خوش نوایان چمنلغتنامه دهخداخوش نوایان چمن . [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ن ِ چ َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلها و نهالهای چمن . || مردمان که در چمن بتقریب برای نظاره نشینند. (آنندراج ).
چارچمنلغتنامه دهخداچارچمن . [ چ َ م َ ] (اِخ ) در حوالی قندهار است . از وقایع مهمه که در آنجا روی داده این است که محراب خان سپهسالار شاه عباس دویم بعد از فتح قلعه ٔ بست و غیره هنگام مراجعت در روز یکشنبه شهر صفر هزار وپنجاه و هشت هجری در چارچمن غنایم و فیل و اسلحه ٔ زیادی که از دشمن گرفته بود از