مینگذارmine layer, mine planter shipواژههای مصوب فرهنگستانشناوری که ویژۀ مینگذاری طراحی و ساخته شده است
فراکِشَند مِهین میانگینmean high-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فراکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند مِهین میانگینmean low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند فروتر مِهین میانگینmean lower low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندهای فروتر در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
مینmine 2واژههای مصوب فرهنگستانافزارهای حاوی مقداری مواد منفجره که برای نابود کردن یا آسیب رساندن به وسایل نقلیه زمینی و دریایی و هوایی یا افراد به کار میرود * مصوب فرهنگستان اول
چمن آرایلغتنامه دهخداچمن آرای . [ چ َ م َ ] (نف مرکب ) باغبان . (آنندراج ). آرایش کننده و زینت دهنده ٔ باغ . (ناظم الاطباء). آنکس که گلها و درختهای باغ و گلستان را آرایش و پیرایش کند. چمن پیرای . چمن طراز. چمن ساز : من اگر خوبم اگر بد چمن آرایی هست که از آن دست که
چمن آراییلغتنامه دهخداچمن آرایی . [ چ َ م َ ] (حامص مرکب ) کنایه از باغبانی و عمل باغبان . آراستن و پیراستن درختها و بوته ها و گلهای باغ و بستان . رجوع به چمن آرای شود. || آرایش دادن و آراسته ساختن بستان و باغ و زینت دادن و زیبا ساختن آن ، چنانکه گلها مر گلشن را. رجوع به چمن و چمن آرای شود.
ساکلغتنامه دهخداساک . (اِ) بمعنی فسخ باشد و فسخ در لغت بمعنی جهل و ضعف و فساد رای و نقصان است و در طریق اهل تناسخ آن است که روح به دو مرتبه فرو رود یعنی از صورت انسانی بصورت نباتی چمن آرا گردد. (برهان ). || بمعنی رسخ است ، و رسخ در لغت ثبوت باشد و به اصطلاح اهل تناسخ آن است که روح انسانی به
باشهلغتنامه دهخداباشه . [ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان شهرستان سنندج که در 24 هزارگزی شمال باختر دژ شاهپور و 2 هزارگزی مرز ایران و عراق و 8 هزارگزی پنجوین در دامنه واقع است .
چمن پیرالغتنامه دهخداچمن پیرا. [ چ َ م َ ] (نف مرکب ) باغبان باشد چه پیرایش ، بریدن شاخهای زیادتی درخت را گویند و آن کار باغبان است . (برهان ). باغبان را گویند واو را بستان پیرا نیز خوانند. (جهانگیری ). بمعنی باغبان است که باغ را از شاخ زیاده ٔ بی فایده و از خار وخاشاک پیرایش دهد. (از انجمن آرا).
سنگسارلغتنامه دهخداسنگسار. [س َ ] (اِ مرکب ) نوعی از سیاست که آدمی را تا کمر درخاک نشانند و بر آن سنگ باران کنند بحدی که بمیرد. (غیاث ). سیاستی باشد مشهور که آدمی تا کمر در خاک نشانند و سنگ باران کنند. (برهان ). سیاستی است که به عربی رجم خوانند. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) :</sp
آرالغتنامه دهخداآرا. (نف مرخم ) مخفف آراینده ، چنانکه در: انجمن آرا، بت آرا، بزم آرا، بهارآرا، پیکرآرا، جهان آرا، چمن آرا، خاطرآرا، خانه آرا، خودآرا، دست آرا، دل آرا، رزم آرا، سپاه آرا، سخن آرا، صدرآرا، صف آرا، عالم آرا، عروس آرا، کشورآرا، لشکرآرا، مجلس آرا، معرکه آرا، معنی آرا، ملْک آرا، مو
چمنلغتنامه دهخداچمن . [ چ َ م َ ] (اِ) راه باشد میان بوستان و باغ . (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 361). راه راست بود ساخته در میان درختان . راه ساخته بود در میان صف درختان . راهی باشد در باغ میان درختان و از هر دو پهلوی راه درخت نشانده و آن جای نشستنگاه بگذاشته و از
چمنلغتنامه دهخداچمن . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز که در 14 هزارگزی شمال ایزه ، کنار راه مالرو واقع است . جلگه و گرمسیر است و 106 تن سکنه دارد. آبش از قنات و آب چاه . محصولش غلات . شغل اهالی زراعت و گله
چمنلغتنامه دهخداچمن . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ترکور بخش سلوانای شهرستان ارومیه که در ده هزاروپانصدگزی شمال باختری سلوانا و 7 هزارگزی شمال راه ارابه رو جرمی دانه به باطلاق واقع است . هوایش معتدل است و 80 تن سکنه دارد
چمنلغتنامه دهخداچمن . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سبزواران بخش مرکزی جیرفت که در 6 هزارگزی جنوب خاوری سبزواران ، بر لب رودخانه ٔ هلیل واقع است . جلگه و گرمسیر است و 229 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رودخانه ٔ هلیل . محصول
چمنلغتنامه دهخداچمن . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن که در 9 هزارگزی شمال باختری صومعه سرا و 5 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ صومعه سرا به طاهرگوراب واقع است . جلگه و مرطوب است و <span class="h
خر در چمنلغتنامه دهخداخر در چمن . [ خ َ دَ چ َ م َ ] (اِ مرکب ) در تداول عامه بمزاح وصف آوازی زشت است . (یادداشت بخط مؤلف ).- آهنگ خر در چمن ؛ آهنگی ناموزون و بد و زشت .
چمنلغتنامه دهخداچمن . [ چ َ م َ ] (اِ) راه باشد میان بوستان و باغ . (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 361). راه راست بود ساخته در میان درختان . راه ساخته بود در میان صف درختان . راهی باشد در باغ میان درختان و از هر دو پهلوی راه درخت نشانده و آن جای نشستنگاه بگذاشته و از
چمنلغتنامه دهخداچمن . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز که در 14 هزارگزی شمال ایزه ، کنار راه مالرو واقع است . جلگه و گرمسیر است و 106 تن سکنه دارد. آبش از قنات و آب چاه . محصولش غلات . شغل اهالی زراعت و گله
چمنلغتنامه دهخداچمن . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ترکور بخش سلوانای شهرستان ارومیه که در ده هزاروپانصدگزی شمال باختری سلوانا و 7 هزارگزی شمال راه ارابه رو جرمی دانه به باطلاق واقع است . هوایش معتدل است و 80 تن سکنه دارد
چمنلغتنامه دهخداچمن . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سبزواران بخش مرکزی جیرفت که در 6 هزارگزی جنوب خاوری سبزواران ، بر لب رودخانه ٔ هلیل واقع است . جلگه و گرمسیر است و 229 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رودخانه ٔ هلیل . محصول