چندیلغتنامه دهخداچندی . [ چ َ ] (حامص ) کمیت . مقدار. چندائی . «هندسه چیست :دانستن اندازه ها و (چندی ) یک از دیگر». (التفهیم ). «و دیگر علم ریاضیست و اندر وی تشویش و اختلاف کم افتد. زیرا که از جنبش و گردش دور است و موضوع وی چون بجمله گیری «چندی » است و چون بتفصیل گیری «اندازه و شمار» است . (د
چندیلغتنامه دهخداچندی . [ چ َ ] (ق مبهم ) چند. که مقدار مجهول غیرمعین باشد. (برهان ). چند است ، یعنی یکچند. (آنندراج ) (انجمن آرا). هر مقدار نامعین و نامعلوم . بعضی و قدری . (ناظم الاطباء). عده ای : همه لشکر چین بهم برشکست بسی کشت و افکند و چندی بخست . <p c
پالایة نادیNaudy filterواژههای مصوب فرهنگستانپالایة خطمحور یا شبکهمحور در حوزة مکان که بیهنجاریهایی با طولِموج کوتاهتر از طول پنجرة معین را آشکارسازی میکند و سپس آنها را با برونیابی از دادههای مجاور حذف میکند
روش نادیNaudy methodواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش خودکار، برپایة خط اندازهگیری برآورد ژرفا، که در آن محل و نوع بیهنجاری با استفاده از همبستگی متقابل دادههای خطی مغناطیسی مشاهدهشده با بیهنجاریهای نظری تعیین میشود
پندیلغتنامه دهخداپندی . [ پ َ ] (اِ) درتاج المصادر بیهقی در معنی کلمه ٔ حجلان گوید: برجستن مرغ و پندی و شتر پی کرده در رفتن - انتهی . ظاهراً پندی زاغ و کلاغ باشد یا صورتی از پند بمعنی غلیواژ.
پندیلغتنامه دهخداپندی . [ پ َ ] (ص ) منسوب به پند : پذیرند از تو شاهنشاه صاحب همه گفتارها بندی و پندی .سوزنی .
چندینفرهنگ فارسی عمید۱. عدد مجهول، نامعین و بیشتر از چند.۲. مقدار و تعداد زیاد.۳. این اندازه؛ این همه: ◻︎ عجب نیست بر خاک اگر گل شکفت / که چندین گلاندام در خاک خفت (سعدی۱: ۱۹۴).
چندینلغتنامه دهخداچندین . [ چ َ ] (ق مرکب ) این قدر. (ناظم الاطباء). اینهمه . بدین بسیاری . افاده ٔ تعدد و کثرت کند. (یادداشت مؤلف ). بسیار : بدین خواسته نیست ما را نیازسخن چند گوئیم چندین دراز. فردوسی .سیاوش بدو گفت چون بود دوش <b
چندینفرهنگ فارسی عمید۱. عدد مجهول، نامعین و بیشتر از چند.۲. مقدار و تعداد زیاد.۳. این اندازه؛ این همه: ◻︎ عجب نیست بر خاک اگر گل شکفت / که چندین گلاندام در خاک خفت (سعدی۱: ۱۹۴).
چندینلغتنامه دهخداچندین . [ چ َ ] (ق مرکب ) این قدر. (ناظم الاطباء). اینهمه . بدین بسیاری . افاده ٔ تعدد و کثرت کند. (یادداشت مؤلف ). بسیار : بدین خواسته نیست ما را نیازسخن چند گوئیم چندین دراز. فردوسی .سیاوش بدو گفت چون بود دوش <b
چندیسازی تصویرimage quantizationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن به هر درجۀ خاکستری از یک تصویر برمبنای جدول معینی از درجات خاکستری مقداری نسبت داده میشود
یک چندیلغتنامه دهخدایک چندی . [ ی َ / ی ِ چ َ ] (ق مرکب ) اندک زمانی . مدت اندک . یک زمانی . (ناظم الاطباء). چندی . مدتی . زمانی . چندگاهی . (یادداشت مؤلف ) : چون برآشفته گشت یک چندی دور دار از پلنگ بدخو رنگ . <p class="autho
جبران چندیdosage compensationواژههای مصوب فرهنگستانسازوکار متعادل کردن بیان ژنهای وابسته به فامتن جنسی بین دو جنس نر و ماده در گونههایی که ترکیب فامتنهای جنسی آنها xx و xy است