چهارزانولغتنامه دهخداچهارزانو. [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از نشستن است . مربعنشینی . قرار گرفتن روی زمین به کیفیتی که هر دو ساق پا به جانب داخل خم و با یکدیگر متقاطع گردند و سر زانوان به جانب بیرون متمایل باشند و کف پا در زیر آن واقع شود :</sp
چهارزانوفرهنگ فارسی عمیدبه حالتی از نشستن که زانوها در طرف راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد.
چهارزانوفرهنگ فارسی معین( ~.) (اِمر.)حالتی مؤدبانه از نشستن که ساق پای چپ زیر زانوی راست و ساق پای راست زیر زانوی چپ قرار می گیرد.
چهارزانو زدنلغتنامه دهخداچهارزانو زدن . [ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوعی از نشستن است به طوری که زانوها در طرف راست و چپ قرار گیرد و پای چپ زیر زانوی راست و پای راست زیر زانوی چپ باشد. (از فرهنگ فارسی معین ). مربع نشستن . گردپای نشستن . رجوع به چارزانو زدن و چارزا
چهارزانو نشستنلغتنامه دهخداچهارزانونشستن . [ چ َ / چ ِ ن ِ ش َ / ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) مربع نشستن . تربع. (زوزنی ). گردپای نشستن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به چارزانو زدن و چارزانو نشستن شود.
هورزنگیلغتنامه دهخداهورزنگی . [ هََ رِ ] (اِخ ) نام مردابی به خوزستان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هورالعظیم شود.
چهارزانو زدنلغتنامه دهخداچهارزانو زدن . [ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوعی از نشستن است به طوری که زانوها در طرف راست و چپ قرار گیرد و پای چپ زیر زانوی راست و پای راست زیر زانوی چپ باشد. (از فرهنگ فارسی معین ). مربع نشستن . گردپای نشستن . رجوع به چارزانو زدن و چارزا
چهارزانو نشستنلغتنامه دهخداچهارزانونشستن . [ چ َ / چ ِ ن ِ ش َ / ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) مربع نشستن . تربع. (زوزنی ). گردپای نشستن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به چارزانو زدن و چارزانو نشستن شود.
متربعلغتنامه دهخدامتربع. [ م ُ ت َ رَب ْ ب ِ ] (ع ص ) ستور که علف بهاری خورده و فربه شود. (آنندراج ). فربه شده ٔ از علف بهاری . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || کسی که چهارزانو می نشیند. (ناظم الاطباء). به چهارزانو نشیننده . (از منتهی الارب ).
سرین افکندنلغتنامه دهخداسرین افکندن . [ س ُ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب )کنایه از چهارزانو و مربع نشستن باشد. (آنندراج ).
چهارزانو زدنلغتنامه دهخداچهارزانو زدن . [ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوعی از نشستن است به طوری که زانوها در طرف راست و چپ قرار گیرد و پای چپ زیر زانوی راست و پای راست زیر زانوی چپ باشد. (از فرهنگ فارسی معین ). مربع نشستن . گردپای نشستن . رجوع به چارزانو زدن و چارزا
چهارزانو نشستنلغتنامه دهخداچهارزانونشستن . [ چ َ / چ ِ ن ِ ش َ / ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) مربع نشستن . تربع. (زوزنی ). گردپای نشستن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به چارزانو زدن و چارزانو نشستن شود.