چهارمادرلغتنامه دهخداچهارمادر. [ چ َ / چ ِ دَ ] (اِ مرکب ) کنایه از چهارعنصر است . چهارآخشیج . || (اِخ ) چهار ستاره ٔ نعش از بنات النعش باشد. رجوع به چارمادر شود.
چهارمادر سفلیلغتنامه دهخداچهارمادر سفلی . [ چ َ / چ ِ دَ رِ س ُ لا ] (اِ مرکب ) کنایه از چهارعنصر است . چهارآخشیج : هفت پدر علوی را در دوازده منزل حرکت و سیر داد، چهارمادر سفلی را در صمیم عالم علوی مقر و مفر پدید کرد. (ظهیری سندبادنامه ص <span
چهارمادرانلغتنامه دهخداچهارمادران . [ چ َ / چ ِ دَ ] (اِ مرکب ) امهات اربعه . عناصر چهارگانه . آب و باد و خاک و آتش . چهارآخشیجان : خصم تو چهارمادران رافرزند یگانه ای است خنثی .؟
چهارمادر سفلیلغتنامه دهخداچهارمادر سفلی . [ چ َ / چ ِ دَ رِ س ُ لا ] (اِ مرکب ) کنایه از چهارعنصر است . چهارآخشیج : هفت پدر علوی را در دوازده منزل حرکت و سیر داد، چهارمادر سفلی را در صمیم عالم علوی مقر و مفر پدید کرد. (ظهیری سندبادنامه ص <span
چارمادرفرهنگ فارسی عمید= چهارمادر: ◻︎ از چارمادر برترم، وز هفتآبا نیز هم / من گوهر کانی بُدم کاینجا به دیدار آمدم (مولوی۲: ۵۴۱).
چهارمادر سفلیلغتنامه دهخداچهارمادر سفلی . [ چ َ / چ ِ دَ رِ س ُ لا ] (اِ مرکب ) کنایه از چهارعنصر است . چهارآخشیج : هفت پدر علوی را در دوازده منزل حرکت و سیر داد، چهارمادر سفلی را در صمیم عالم علوی مقر و مفر پدید کرد. (ظهیری سندبادنامه ص <span
چهارمادرانلغتنامه دهخداچهارمادران . [ چ َ / چ ِ دَ ] (اِ مرکب ) امهات اربعه . عناصر چهارگانه . آب و باد و خاک و آتش . چهارآخشیجان : خصم تو چهارمادران رافرزند یگانه ای است خنثی .؟