چهارپالغتنامه دهخداچهارپا. [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) که چهار پا دارد. دارای چهار پا. که قوائم او چهار باشد. ذواربعة قوائم . || اصطلاحاً مرکب سواری مانند اسب و استر و خر وشتر و امثال آن . (حواشی برهان چ معین ). هر حیوانی که چهار پا (دو دست و دو پا) دارد.
چهارپافرهنگ فارسی عمیدهرحیوانی که با چهارپا (دو دست و دو پا) راه میرود. Δ بیشتر به اسب، الاغ، قاطر، و شتر اطلاق میشود.
چهارپافرهنگ فارسی معین( ~.) (اِمر.) = چهارپای . چارپا: هر حیوانی که چهار پا (دو دست و دو پا) دارد و غالباً به اسب و الاغ و قاطر و شتر اطلاق می شود.
آرایۀ شلومبرگرSchlumberger array, Schlumberger electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن زوجالکترودهای داخلی برای اندازهگیری ولتاژ، در مقایسه با زوجالکترودهای خارجی جریان، خیلی به هم نزدیکاند
آرایۀ وِنِرWenner array, Wenner electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای با الکترودهای همفاصله و متقارن که میتواند در امتداد خط اندازهگیری گسترش یابد
آرایۀ قطبی ـ قطبیpole-pole array, two-arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن دو الکترود جریان و پتانسیل پشت سر هم و در فاصلهای دور از هم بر روی خط برداشت (survey line) قرار میگیرند
آرایۀ دوقطبی ـ دوقطبیdipole-dipole array, double dipole arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای الکترودی که در آن یک دوقطبی جریان را به زمین میفرستد و دوقطبی مجاور اختلاف پتانسیل را اندازهگیری میکند
چهارپائینلغتنامه دهخداچهارپائین . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. از قنات مشروب میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
چهارپارهلغتنامه دهخداچهارپاره . [ چ َ / چ ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (چهارباغ ) آهنگی از آهنگهای موسیقی . رجوع به کلمه ٔ آهنگ و رجوع به چارپاره شود.
چهارپارهلغتنامه دهخداچهارپاره . [ چ َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ترکه دز بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز. 125 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات است . این آبادی از محل های چشمه ایناق و حسین آباد تشکیل شده . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl
چهارپارهلغتنامه دهخداچهارپاره . [ چ َ/ چ ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) چهار جزء. چهار قسمت . مشتمل بر چهار جزء یا قسمت (از ناظم الاطباء).- چهارپاره کردن ، یا به چهارپاره کردن ؛به چهار جزء قسمت کردن
چهارپایلغتنامه دهخداچهارپای . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دارنده ٔ چهارپا. ذواربعة قوائم . که بر چهار پایه و قائمه استوار باشد. || چارپا؛ گروهی از حیوانات اهلی یا وحشی که بر دو دست و دو پا حرکت کنند. همچون : گاو، گوسفند، اسب ، خر، استر و اشتر. ماشی (در جمع
چهارپائینلغتنامه دهخداچهارپائین . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. از قنات مشروب میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
چهارپاره کردنلغتنامه دهخداچهارپاره کردن . [ چ َ / چ ِ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوبار دونیمه کردن . رجوع به چهارپاره شود.
چهارپارهلغتنامه دهخداچهارپاره . [ چ َ / چ ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (چهارباغ ) آهنگی از آهنگهای موسیقی . رجوع به کلمه ٔ آهنگ و رجوع به چارپاره شود.
چهارپارهلغتنامه دهخداچهارپاره . [ چ َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ترکه دز بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز. 125 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات است . این آبادی از محل های چشمه ایناق و حسین آباد تشکیل شده . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl
چهارپارهلغتنامه دهخداچهارپاره . [ چ َ/ چ ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) چهار جزء. چهار قسمت . مشتمل بر چهار جزء یا قسمت (از ناظم الاطباء).- چهارپاره کردن ، یا به چهارپاره کردن ؛به چهار جزء قسمت کردن