چوپانلغتنامه دهخداچوپان . (اِخ ) (اختاجی ) از امرای قراباغ که در حدود سال 758 هَ . ق . با سلیمان خان درافتاد و بحکومت وی گردن ننهاد. سلیمان خان بناچار به او و حاجی حسن مولائی که او هم از امرای سرکش قراباغ بود امارت داد. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص <span class="h
چوپانلغتنامه دهخداچوپان . (اِخ ) (امیر تیمورتاش ) پسر امیر چوپان که در حدود سال 718 هَ . ق . در زمان سلطنت سلطان ابوسعید بحکومت روم رسید و در سال 722 هَ. ق . به اغوای دیگران در ملک روم خطبه و سکه بنام خود گردانید و به دعوی آنک
چوپانلغتنامه دهخداچوپان . (اِخ ) (امیر...) از امرای بنام زمان سلطنت ابوسعید بهادرخان که خود و چهار پسرش دمشق خواجه ، تیمورتاش ، امیرحسن و امیرمحمود، مصدر مهمترین کارهای لشکری و کشوری سلطان ابوسعید بودند. چون امیر چوپان دختر خود بغدادخاتون را بسال 723 هَ . ق .
چوپانلغتنامه دهخداچوپان . (اِخ ) (قراوتاش ) از امرای زمان سلطنت سلطان ابوسعید از قبیله ٔ قراوتاش که با چند امیر دیگر بهمراهی امیر ایرنجین با سلطان ابوسعید درافتادندو با او از در عناد و مخالفت درآمدند. در نزدیک دیه مناره دار با سپاه سلطان ابوسعید مصاف دادند. امیر شیخعلی پسر امیرایرنجین کشته شد
چوپانلغتنامه دهخداچوپان . (ص ، اِ) همریشه ٔ شبان در پهلوی شوپان در جغتایی کوپان (با واو مجهول ) و چوبان (با واو مجهول و باء). (حواشی برهان چ معین ). نگهبان گوسفندان و گاوان . کسی که نگاهبان گوسفندان است . نامهای دیگرش گله بان و شبان است . مؤلف سراج اللغات احتمال غالب به ترکی بودن این کلمه داد
کمربندهای وان آلنVan Allen beltsواژههای مصوب فرهنگستاندو کمربند تابشی، دورتادور زمین، حاوی ذرات باردار به دامافتاده
نیروی واندِروالسvan der Waals forceواژههای مصوب فرهنگستاننیروی ربایشی بین دو اتم یا دو مولکول که در نتیجۀ برهمکنش دوقطبی ـ دوقطبی به وجود میآید
کمربند تابش وانآلِنVan Allen radiation beltواژههای مصوب فرهنگستانیکی از کمربندهای تابشی یونی قوی در فضای پیرامون زمین که از ذرات باردار انرژی بهدامافتاده در میدان زمینمغناطیسی تشکیل شده است
ژوآن ژوآنلغتنامه دهخداژوآن ژوآن . (اِخ ) نام طایفه ای از ترکان آسیای مرکزی در قرن ششم هجری . (دیوان رودکی ج 1 ص 179).
چوپانانلغتنامه دهخداچوپانان . (اِخ ) دهی است از دهستان جندق و بیابانک بخش خور بیابانک شهرستان نائین . دارای 775 تن سکنه . آب از چشمه و محصولش غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
چوپانقرهلغتنامه دهخداچوپانقره . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه . دارای 185 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصولش غلات ، کشمش ، بادام و زردآلو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
چوپانلارحسینکلولغتنامه دهخداچوپانلارحسینکلو. [ ح ُ س ِ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. دارای 119 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصولش غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
چوپانلولغتنامه دهخداچوپانلو. (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . دارای 290 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصولش غلات ،نخود و بزرک است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
چوپانلولغتنامه دهخداچوپانلو. (اِخ ) دهی است از دهستان لکستان بخش شاهپور شهرستان خوی . دارای 133 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصولش غلات و نمک است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
گِمِریْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی کمک چوپان ، زیر دست چوپان ، یاری دهنده به چوپان در نگهداری از گَله
چوپانانلغتنامه دهخداچوپانان . (اِخ ) دهی است از دهستان جندق و بیابانک بخش خور بیابانک شهرستان نائین . دارای 775 تن سکنه . آب از چشمه و محصولش غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
چوپان بیکیلغتنامه دهخداچوپان بیکی . [ ب َ ] (اِ مرکب ) مالیات و عوارض متعلق بحیوانات در عهد صفویه است که سالیانه بمبلغ دوهزار تومان میپرداختند و این مشابه قپچور دوران مغول میباشد. (مینورسکی ، سازمان اداری حکومت صفوی ص 215 و222). شغ
چوپان کارهلغتنامه دهخداچوپان کاره . [ رَ / رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان او باتو بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج . دارای 150 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصولاتش غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="ltr"
چوپان محلهلغتنامه دهخداچوپان محله . [ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) (چوپان محلی ) اسم محوطه ای است نزدیک شهر کرمان . بعضی گوسفنددارها در آنجا هستند که شیر و ماست گوسفندان خود را بشهر آورده میفروشند. (مرآت البلدان ج 4 ص 276).
پیرچوپانلغتنامه دهخداپیرچوپان . (اِخ ) دهی از دهستان شیرامین بخش دهخوارقان شهرستان تبریز. واقع در 16هزارگزی جنوب دهخوارقان و 4هزارگزی شوسه ٔ آذرشهر بمراغه . جلگه . معتدل . دارای 163 تن سکنه . آب
حصارچوپانلغتنامه دهخداحصارچوپان . [ ح ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان فشافویه بخش ری شهرستان تهران . واقع در 50هزارگزی جنوب باختر ری و سه هزارگزی رباطکریم . ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل . دارای 80 تن سکنه بوده ولی اکنون ب
حصارچوپانلغتنامه دهخداحصارچوپان . [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران . واقع در 24هزارگزی جنوب خاور علیشاه عوض و سه هزارگزی جنوبی راه شوسه ٔ رباطکریم به طهران . ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل . دارای 203 تن سک
خضرچوپانلغتنامه دهخداخضرچوپان . [ خ ِ ض ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اوریاد بخش ماه نشان شهرستان زنجان . واقع در 51هزارگزی شمال باختری ماه نشان و 28هزارگزی راه مالرو عمومی . این دهکده کوهستانی و سردسیر ودارای <span class="hl" di
شیخ علی چوپانلغتنامه دهخداشیخ علی چوپان . [ ش َ ع َ ] (اِخ ) محلی دوفرسخی کمتر در جنوب حومه ٔ شیراز.