چپانلغتنامه دهخداچپان . [ چ َ ] (نف ، ق ) در حال چپاندن .تپان . چپاننده . فشاردهنده ٔ بزور چیزی را در جایی .
چپانلغتنامه دهخداچپان . [ چ َ / چ ِپ ْ پا ] (اِ) لباس کهنه و مندرس را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ).
آییننامۀ بینالمللی امنیت کشتیها و تسهیلات بندریinternational ship and port facility codeواژههای مصوب فرهنگستانآییننامهای که سازمان بینالمللی دریانوردی برای تأمین و ارتقای امنیت کشتیها و تسهیلات بندری تدوین کرده و لازمالاجراست اختـ . آییننامۀ باکوب ISPS code
عین انیلغتنامه دهخداعین انی . [ع َ ن ِ اُ نا ] (اِخ ) موضعی است . (از منتهی الارب ). وظاهراً همان «عین انا» است . رجوع به عین انا شود.
عان عانلغتنامه دهخداعان عان . (اِ صوت ) حکایت صوت خر. عرعر. نهیق : بترنم هجای من خوانی سرد و ناخوش بود ترنم خرچو به عان عان رسی فرومانی ای مه عان عان خر نه عم عم خر [ کذا ]سوزنی .
چپاندنلغتنامه دهخداچپاندن . [ چ َ دَ ] (مص ) تپاندن . چپانیدن . بزور در درون کردن . فروبردن بزور. فروکردن . تپاندن . چیزی را در ظرف یا سوراخی بزور جا دادن . (فرهنگ نظام ). فشاردن . فشردن . و رجوع به تپاندن و تپانیدن و چپانیدن شود.
چپانیلغتنامه دهخداچپانی . [ چ َ/ چ َپ ْ پا ] (ص ) مردم بی سروپا و کهنه پوش راگویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : سگ چپانیان بازارم از بزرگان شهر بیزارم . ؟ (از آنندراج ).بدانکه یار به از دل
چپانیدنلغتنامه دهخداچپانیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) تپاندن . تپانیدن . چپاندن . (فرهنگ نظام ). افشردن . فشاردن . منضغط کردن و سخت کردن . (ناظم الاطباء). فروکردن . چیزی را بزور و فشار در جایی یا سوراخی داخل کردن . و رجوع به تپاندن و تپانیدن و چپاندن شود.
چپاندنفرهنگ فارسی عمید۱. آگنده کردن؛ پر کردن.۲. چیزی را با زور و فشار میان چیز دیگر جا دادن؛ تپاندن؛ تپانیدن.
چوپانلغتنامه دهخداچوپان . (ص ، اِ) همریشه ٔ شبان در پهلوی شوپان در جغتایی کوپان (با واو مجهول ) و چوبان (با واو مجهول و باء). (حواشی برهان چ معین ). نگهبان گوسفندان و گاوان . کسی که نگاهبان گوسفندان است . نامهای دیگرش گله بان و شبان است . مؤلف سراج اللغات احتمال غالب به ترکی بودن این کلمه داد
عزتلغتنامه دهخداعزت . [ ع ِزْ زَ ] (ع اِمص ) عظمت و بزرگواری و ارجمندی و ارج و سرافرازی . (ناظم الاطباء). ارجمندی . (المصادر زوزنی ). کرامت . (زمخشری ). بزرگی . عزة.رجوع به عزة شود : عزت این خاندان بزرگ سلطان محمود را نگاه باید کرد. (تاریخ بیهقی ص <span class="hl" dir
شبانلغتنامه دهخداشبان . [ ش ُ / ش َ ] (اِ) چوپان را گویند که چراننده و محافظت کننده ٔ گوسفند باشد و او را به عربی راعی خوانند. (برهان قاطع). رشیدی در فرهنگ و هدایت صاحب انجمن آرا و به تبع اخیر صاحب آنندراج گوید: چوپان که اکثر در شب گله را پاسبانی کند ضد روزبا
چپاندنلغتنامه دهخداچپاندن . [ چ َ دَ ] (مص ) تپاندن . چپانیدن . بزور در درون کردن . فروبردن بزور. فروکردن . تپاندن . چیزی را در ظرف یا سوراخی بزور جا دادن . (فرهنگ نظام ). فشاردن . فشردن . و رجوع به تپاندن و تپانیدن و چپانیدن شود.
چپانیلغتنامه دهخداچپانی . [ چ َ/ چ َپ ْ پا ] (ص ) مردم بی سروپا و کهنه پوش راگویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : سگ چپانیان بازارم از بزرگان شهر بیزارم . ؟ (از آنندراج ).بدانکه یار به از دل
چپانیدنلغتنامه دهخداچپانیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) تپاندن . تپانیدن . چپاندن . (فرهنگ نظام ). افشردن . فشاردن . منضغط کردن و سخت کردن . (ناظم الاطباء). فروکردن . چیزی را بزور و فشار در جایی یا سوراخی داخل کردن . و رجوع به تپاندن و تپانیدن و چپاندن شود.
چپاندنفرهنگ فارسی عمید۱. آگنده کردن؛ پر کردن.۲. چیزی را با زور و فشار میان چیز دیگر جا دادن؛ تپاندن؛ تپانیدن.