خبخبلغتنامه دهخداخبخب . [ خ َ خ َ ] (اِ صوت ) آواز بوسه .(از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). چپچاپ : سودای پیرمرد حریص و زن جوان تا روز بوسه های جوانانه خبخب است .(ازآنندراج ).
فشلغتنامه دهخدافش . [ ف َ ] (ص ) پریشان . || (اِ) کاکل اسب را نیز گویند. (برهان ). کاکل اسب . یال . (فرهنگ فارسی معین ) : پشوتن همی رفت پیش سپاه بریده فش و یال اسب سیاه . فردوسی .گرفتش فش و یال اسب سیاه ز خون لعل شد خاک آوردگ