چکش کاریلغتنامه دهخداچکش کاری . [ چ َک ْ ک ُ ] (حامص مرکب ) چکش زدن فلزات را. کوبیدن و صاف کردن زر یا مس یا آهن و جز اینها. چکش زنی فلزات : نقره ٔ صاف را تاب داده چندان چکش کاری کنند که بوی سرب نماند. (آیین اکبری از آنندراج ذیل لغت چکش ). و رجوع به چکش و چکش زدن شود.
برشکاری قوسی کربنیcarbon arc cutting, CACواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برشکاری قوسی که در آن از الکترود کربنی استفاده میشود
برشکاری قوسی هواکربنیair carbon arc cutting, CAC-A, AC-Aواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برشکاری قوسی که در آن گرمای حاصل از الکترود کربنی و فلز، با دمیدن هوای فشرده و زدودن فلز مذاب ایجاد میشود
راهبُرد پیشگامی در کاهش هزینهcost leadership strategyواژههای مصوب فرهنگستانراهبردی برای کاهش هزینههای عملیاتی در فضای رقابتی
کش کش کشلغتنامه دهخداکش کش کش . [ ک ِ ک ِ ک ِ / ک ُ ک ُ ک ُ ] (صوت ) آوازی که بدان سگ را بر سگی یا بر غریبی آغالند. (یادداشت مؤلف ) . || کلمه ای است که برای آرام کردن طفل شیرخواره ٔ گریان و خوابانیدن او گویند و عرب بیسک و ویسک گوید. (یادداشت مؤلف ).
زینچۀ یکسرخمturned-up tie plateواژههای مصوب فرهنگستانزینچۀ فلزی ریلبند که یک سر آن با چکشکاری خم شده است
چکش زدنلغتنامه دهخداچکش زدن . [ چ َک ْ ک ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) زر یا مس یا آهن را چکش کاری کردن . || چکش زدن برای کسی ؛ کنایه است از سعایت وی کردن و بدگویی کردن از او نزد دیگران .
صنایعلغتنامه دهخداصنایع. [ ص َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ صَنیع. (منتهی الارب ). ج ِ صَنیعَه . (المنجد) (مهذب الاسماء). رجوع به صنیع، صنیعة و صنائع شود : از هر صنایعی که بخواهی بر او اثروز هربدایعی که بجوئی بر او نشان . فرخی .و چون نصر گذشته
چکشلغتنامه دهخداچکش . [ چ َ ک َ ] (اِ) نشستنگاه باز و جره و بلبل که به هندی «ادا» گویند. (غیاث از مصطلحات ). تلفظی از چکس . و رجوع به چکس شود.
چکشلغتنامه دهخداچکش . [ چ َ ک ُ / چ َک ْ ک ُ ] (اِ) افزاری باشد زرگران و مسگران و آهنگران را و به عربی مطرقه خوانند. (برهان ). ابزاری بود زرگران و آهنگران را و آن را بعربی مطرقه گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). دست افزاری است آهنگران را که بدان آهن را میکوبند.
چکشhammerواژههای مصوب فرهنگستان1. بخشی از سازوکار پیانو که به سیمها ضربه میزند 2. نوعی کوبه که برای نواختن بر برخی سازهای کوبهای به کار میرود
چکشلغتنامه دهخداچکش . [ چ َ ک َ ] (اِ) نشستنگاه باز و جره و بلبل که به هندی «ادا» گویند. (غیاث از مصطلحات ). تلفظی از چکس . و رجوع به چکس شود.
چکشلغتنامه دهخداچکش . [ چ َ ک ُ / چ َک ْ ک ُ ] (اِ) افزاری باشد زرگران و مسگران و آهنگران را و به عربی مطرقه خوانند. (برهان ). ابزاری بود زرگران و آهنگران را و آن را بعربی مطرقه گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). دست افزاری است آهنگران را که بدان آهن را میکوبند.
چکشhammerواژههای مصوب فرهنگستان1. بخشی از سازوکار پیانو که به سیمها ضربه میزند 2. نوعی کوبه که برای نواختن بر برخی سازهای کوبهای به کار میرود