چکنهلغتنامه دهخداچکنه . [ چ َ ن َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «دو قریه است در سر ولایت نیشابور که یکی را چکنه علیا و دیگری را چکنه سفلی نامند و این دو قریه خالصه ٔ دیوانی و قدیم النسق اند و هوایی سردسیری دارند و از آب چشمه مشروب میشوند». (از مرآت البلدان ج 4<
چکنهلغتنامه دهخداچکنه . [چ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ، به معنی خرده مالک است ، چنانکه گویند: آب چکنه یا ملک چکنه یا گله ٔ چکنه به معنی آب یاملک یا رمه ای که متعلق به چندین مالک و صاحب است .
چکنهفرهنگ فارسی عمید۱. خردهمالک.۲. آب، ملک، یا گلهای که چند مالک داشته باشد.۳. گلهای که هریک از روستاییان چند گوسفند در آن داشته باشند.۴. چوپانی که گلۀ گوسفند متعلق به روستاییان را بچراند.
چکنهواژهنامه آزاد(باکسره چ و سکون کاف) سمج (ص) (عا) (چ ِ ک ِ) چسبناک، چسبناکی که بر اثر تماس با شیرینی ایجاد می شود، نوچ چِکِنِه (chekeneh):چسبناک . نوچ . (ریشه:مانند کنه)
اخترCannaواژههای مصوب فرهنگستانتنها سردۀ اختریان با حدود 50 گونه که بومی مناطق جنوبی امریکای شمالی است
کانی کچگینهلغتنامه دهخداکانی کچگینه . [ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج واقع در 8 هزارگزی باختر روانسه و هفت هزارگزی باختر راه اتومبیل رو روانسر به پاوه . ناحیه ای است کوهستانی معتدل و دارای 136 تن سکنه است . از
چقینهلغتنامه دهخداچقینه . [ چ ِ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت که در 4 هزارگزی جنوب خاوری سبزواران بر سر راه فرعی سبزواران به کهنوج واقع است . جلگه و گرمسیر است و 97 تن سکنه دارد. آبش از رودخان
کنهلغتنامه دهخداکنه . [ ک َن ْ ن َ ] (اِخ ) کلنه . (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به کلنه در همین لغت نامه و ایران باستان ج 1 ص 445 شود.
کنچهلغتنامه دهخداکنچه . [ ک ُ / ک َ چ َ / چ ِ ] (ص ) کنجه . (برهان ). خر دم بریده . (فرهنگ رشیدی ). خر الاغ دم بریده . کنجه . (ناظم الاطباء). || بعضی گفته اند خری که زیر دهان او آماس کرده باشد. (فرهنگ رشیدی ). خر الاغی که زیر
چکنه بالالغتنامه دهخداچکنه بالا. [ چ َ ن َ ] (اِخ ) مرکز بخش سرولایت شهرستان نیشابور که در 90 هزارگزی شمال باختری نیشابور بر سر راه شوسه ٔ عمومی سبزوار به مشهد و قوچان واقع است . این محل کوهستانی و معتدل است و 915 تن سکنه دارد. آب
چکنه پائینلغتنامه دهخداچکنه پائین . [ چ َ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور که در 4 هزارگزی جنوب چکنه بالا واقع است . کوهستانی و معتدل است و 1417 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات . شغل اهالی زراع
ایدلیکواژهنامه آزادنام چشمه ای است در 2 کیلومتری روستای چکنه علیا از توابع نیشابور در استان خراسان رضوی
دزقلغتنامه دهخدادزق . [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت ، شهرستان نیشابور. واقع در 12هزارگزی غرب چکنه بالا، با 871 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" d
مرزانلغتنامه دهخدامرزان . [ م َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان بار معدن بخش سرولایت شهرستان نیشابور. در 36هزارگزی جنوب چکنه بالا در دامنه ٔ معتدل واقع و دارای 601 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="ltr"
دربندلغتنامه دهخدادربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور، واقع در 24هزارگزی باختر چکنه بالا، با 137 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="
ینگلغتنامه دهخداینگ . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بارمعدن بخش سرولایت شهرستان نیشابور، واقع در 39000گزی جنوب باختری چکنه بالا، با 158 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class=
چکنه بالالغتنامه دهخداچکنه بالا. [ چ َ ن َ ] (اِخ ) مرکز بخش سرولایت شهرستان نیشابور که در 90 هزارگزی شمال باختری نیشابور بر سر راه شوسه ٔ عمومی سبزوار به مشهد و قوچان واقع است . این محل کوهستانی و معتدل است و 915 تن سکنه دارد. آب
چکنه پائینلغتنامه دهخداچکنه پائین . [ چ َ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور که در 4 هزارگزی جنوب چکنه بالا واقع است . کوهستانی و معتدل است و 1417 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات . شغل اهالی زراع