چکیدهلغتنامه دهخداچکیده . [ چ َ / چ ِ دَ ] (ن مف )هر نوع مایع به قطرات فروریخته شده . آب یا خون یا هرمایع دیگر که قطره قطره از جایی یا برجایی ریخته و افتاده باشد. رجوع به چکیدن شود. || مقطر وتقطیر شده و بیرون تراویده . (ناظم الاطباء). هر چیز که شیره و عصاره ٔ
چکیدهلغتنامه دهخداچکیده . [ چ َ دَ / دِ ] (اِ) گرز را نیز گویند که به عربی عمود خوانند. (برهان ). گرز را نیز گویند و آن را به تازی عمود خوانند. (جهانگیری ) (رشیدی ). گرز را نیز گویند که عمود باشد. (انجمن آرا)(آنندراج ). گرز و عمود. (ناظم الاطباء) <span class="
چکیدهلغتنامه دهخداچکیده . [ چ ُدَ / دِ ] (ن مف ) به معنی مکیده باشد که از مکیدن است . (برهان ). به معنی مکیده که چشیده و چوسیده نیز گویند. (از رشیدی ). به معنی مکیده که چشیده و چوشیده وجوشیده و چشیده نیز گویند. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). مکیده . (ناظم الاطب
چکیدهفرهنگ فارسی عمیدگرز: ◻︎ چکیدهٴ تو ز مغز یلان کند اعلام / حسام تو ز سر دشمنان دهد پیغام (شمس دهستانی: رشیدی: چکیده)
دُماسبcauda equinaواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهرشتههای عصبی که از انتهای مخروط نخاعی به پایین میروند
قذة قذةلغتنامه دهخداقذة قذة. [ ق ُذْ ذَ ق ُذْ ذَ ] (ع اِ مرکب ) کلمه ای که کودکان تازی در بازی گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به قذان قذان شود.
قضیةلغتنامه دهخداقضیة. [ ق َ ضی ی َ ] (ع مص ) دارای همه ٔ معانی قَضْی و قضاء است . قضی یقضی قضیاً و قضأاً و قضیةً. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَضْی و قضاء شود. || (اِ) مطلوب و مراد. || حکم وامر. (ناظم الاطباء). فرمان . (منتهی الارب ). || فتوا. || دلیل . || داستان و حکایت . نقل و
چکیدهپیامmessage digestواژههای مصوب فرهنگستاننسخۀ فشردهشدۀ یک پیام اصلی که با استفاده از خوارزمی/ الگوریتم چکیدهساز تولید میشود
چکیده خونلغتنامه دهخداچکیده خون . [ چ َ / چ ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خون چکیده . کنایه از شراب لعلی انگوری باشد. (برهان ). کنایه از می انگوری باشد. (انجمن آرا). کنایه از می سرخ . (آنندراج ). شراب لعلی . (ناظم الاطباء). کنایه از شراب
آب چکیدهلغتنامه دهخداآب چکیده . [ ب ِ چ َ / چ ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آب که از کوزه و جز آن ترابد. ماءالقطر. (تحفه ).
درختوارۀ چکیدهskimmed treeواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ اطلاعات حملونقل که از دادههای درختواره به دست میآید
چکیده خونلغتنامه دهخداچکیده خون . [ چ َ / چ ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خون چکیده . کنایه از شراب لعلی انگوری باشد. (برهان ). کنایه از می انگوری باشد. (انجمن آرا). کنایه از می سرخ . (آنندراج ). شراب لعلی . (ناظم الاطباء). کنایه از شراب
چکیدهپیامmessage digestواژههای مصوب فرهنگستاننسخۀ فشردهشدۀ یک پیام اصلی که با استفاده از خوارزمی/ الگوریتم چکیدهساز تولید میشود
چکیدهسازی دادههاdata compactionواژههای مصوب فرهنگستانکاهش پهنای باند و هزینه و زمان و شمار عناصر دادهای برای ایجاد و ارسال و ذخیرهسازی، بدون از دست دادن اطلاعات اصلی که با از میان بردن حشو و زوائد یا استفاده از رمزگذاری ویژه انجام میشود
آب چکیدهلغتنامه دهخداآب چکیده . [ ب ِ چ َ / چ ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آب که از کوزه و جز آن ترابد. ماءالقطر. (تحفه ).
درختوارۀ چکیدهskimmed treeواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ اطلاعات حملونقل که از دادههای درختواره به دست میآید