لییدنلغتنامه دهخدالییدن . [ل َ دَ ] (مص ) جاویدن . خائیدن . (برهان ) : مسعودسعد چند لییی ژاژچه فایده ز ژاژ لییدن .مسعودسعد.
ازالغتنامه دهخداازا. [ اَ ] (اِ) رجوع به آزا شود. || در فرهنگ شعوری بنقل از وسیلةالمقاصدمصطکی و ژاژ آمده است . گمان میکنم ازوا و ازوی باشد و ژاژ هم وُژ و وج باشد.
یاوهفرهنگ مترادف و متضاداراجیف، بیمعنی، بیهوده، پوچ، ترهات، جفنگ، چرت، چرند، حرفمفت، ژاژ، ژاژ، عبث، لاطائل، لغو، لیچار، مزخرف، مهمل، هذیان، هرز، یافه