ژله

žele

معنی

خوراکی شیرین با رنگ‌های گوناگون که به‌ شکل لرزانک درست می‌شود؛ لرزانک.

مترادف

لرزانک

جست‌وجوی دقیق

ژله

لغت‌نامه دهخدا

ژله . [ ژِ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) لرزانک . رجوع به لرزانک شود.

ژله

لغت‌نامه دهخدا

ژله . [ ژِ ل ِ ] (اِخ ) کلود. رجوع به لورن شود.

ژله

فرهنگ فارسی عمید

خوراکی شیرین با رنگ‌های گوناگون که به‌ شکل لرزانک درست می‌شود؛ لرزانک.

ژله

دیکشنری فارسی به انگلیسی

gel, gelatin, jelly

ژله

دیکشنری فارسی به ترکی

jöle

جست‌وجوی هم‌آوا

لایی بار

load divider

واژه‌های مصوب فرهنگستان

افزاره‌ای برای مهار حرکت‌های طولی ناخواستۀ بار در واگن‌های بسته

له له

لغت‌نامه دهخدا

له له . [ ل َه ْ ل َه ْ ] (اِ صوت ) آواز نفس پیاپی سگ با بیرون کردن زبان گاه تشنگی . رجوع به له له زدن شود.

گله گله

فرهنگ فارسی عمید

رمه‌رمه؛ گروه‌گروه؛ دسته‌دسته.

گله گله

فرهنگ فارسی عمید

جای‌جای؛ این‌جا و آن‌جا.

له له

دیکشنری فارسی به انگلیسی

pant

جست‌وجوی مشابه

ژله‌ای شدن

gelling, gellation

واژه‌های مصوب فرهنگستان

فرایند تشکیل ژل براثر لخته‌شدگی سل یا انبوهش ذرات

ژله سرد

دیکشنری فارسی به انگلیسی

aspic

ژله شدن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

gel, jell, jelly

ژله مرغ (آشپزی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

galantine

ظرفیت ژله‌ای شدن

gelling capacity

واژه‌های مصوب فرهنگستان

یکی از خواص کارکردی مواد که بیانگر توانایی آنها در تبدیل شدن به ژله است

جست‌وجوی متن

jellied

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ژله ای، ژله مانند کردن

jellifying

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ژله ای، بشکل لرزانک در اوردن، نرم کردن، شل کردن، مثل ژله شدن، ژله مانند کردن

jellies

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ژله ها، ژله، دلمه، جسم ژلاتینی، لرزانک، ماده لزج، ژله مانند کردن

subgelatinous

دیکشنری انگلیسی به فارسی

زیر ژله ای

gellant

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ژله ای

جست‌وجوی هم‌آغاز

ژله‌ای شدن

gelling, gellation

واژه‌های مصوب فرهنگستان

فرایند تشکیل ژل براثر لخته‌شدگی سل یا انبوهش ذرات

ژله سرد

دیکشنری فارسی به انگلیسی

aspic

ژله شدن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

gel, jell, jelly

ژله گوشت گوساله (آشپزی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

galantine

ژله مرغ (آشپزی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

galantine

جست‌وجوی هم‌قافیه

دژله

لغت‌نامه دهخدا

دژله . [ دِ ل َ ] (اِخ ) دجله ، که نام رودی است .(از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به دجله شود.

ارژله

لغت‌نامه دهخدا

ارژله .[ اُ ژِ ل ِ ] (اِخ ) کرسی ژورا، از ناحیه ٔ لُن ل ُسُنیه ، دارای 1232 تن سکنه .

شراب بوژله

دیکشنری فارسی به انگلیسی

Beaujolais

درپیوند

بیشتر بدانید

ژله

žele

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به ترکی

جست‌وجوی هم‌آوا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی مشابه

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی متن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جست‌وجوی هم‌آغاز

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی