ژهلغتنامه دهخداژه . [ ژَ ] (اِخ ) ظاهراً نام شکارگاه و جایگاهی بوده است در نزدیکی غزنین که بدانجای به نخجیر رفتندی : امیر گفت ما به شکار ژه خواهیم رفت و روزی بیست کار گیرد. (تاریخ بیهقی ص 260). پس از نماز سوی ژه رفت به شکار با عدتی و
ژهلغتنامه دهخداژه . [ ژَ / ژِ ] (پسوند) علامت تصغیر است مانند چه و «زه » در: نایژه ، و دریاژه : هفتم دریاژه کاندر حد سروشنه است که از چهار رود پیوندد که از بتمان گشاید اندر میان کوههاست از او رودی بگشاید که آب سمرقند و بخارا و سغد از
مقطع نوع AA-type sectionواژههای مصوب فرهنگستانمدل زمین سهلایهای که در آن مقاومتویژة الکتریکی با عمق افزایش مییابد
گرمای ویژهspecific heatواژههای مصوب فرهنگستانمقدار گرمایی که باید به واحد جِرم جسم داده شود تا دمای آن یک درجه بالا رود
گُوِة انبارhatch wedgeواژههای مصوب فرهنگستانگوهای چوبی برای محکم کردن زهوار دهانهپوش و دهانهپوش بر روی دهانه
سِنج پاییpedal cymbal, hi-hat cymbal, choke cymbal, hi-hats, Charleston cymbalواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سِنج که دو صفحۀ آن روبهروی هم و بر روی یک پایۀ عمودی قرار میگیرند و با فشار آوردن بر روی پایی (pedal) به هم کوبیده میشوند
ژهولغتنامه دهخداژهو.[ ژِ ] (اِخ ) (کمپانیی دو) نام گروهی از آدمکشان سلطنت طلب . اینان بعد از نُهم ترمیدور از دسته ٔ مخالف خود جمهوری خواهان با کمال شقاوت انتقام میکشیدند.
ژهانولغتنامه دهخداژهانو. [ ژُ ن ُ ] (اِخ ) تونی . برادر آلفرد، متولد در افن باخ . او نیز مصور بود (1803 - 1852 م .).
ژهانسبورگلغتنامه دهخداژهانسبورگ . [ ژُ ن ِ ] (اِخ ) نام شهری در افریقای جنوبی ، دارای 310000 تن سکنه .
ژهانولغتنامه دهخداژهانو. [ ژُ ن ُ ] (اِخ ) آلفرد. نام نقاش فرانسوی ، متولد در اُفن باخ (هس ) بسال 1800 و متوفی بسال 1837 م .
قژهلغتنامه دهخداقژه . [ ق ِ ژِه ْ ] (اِ) هر چیز پلشت و پلید و نجس را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء).
ژهولغتنامه دهخداژهو.[ ژِ ] (اِخ ) (کمپانیی دو) نام گروهی از آدمکشان سلطنت طلب . اینان بعد از نُهم ترمیدور از دسته ٔ مخالف خود جمهوری خواهان با کمال شقاوت انتقام میکشیدند.
ژهانولغتنامه دهخداژهانو. [ ژُ ن ُ ] (اِخ ) تونی . برادر آلفرد، متولد در افن باخ . او نیز مصور بود (1803 - 1852 م .).
ژه هولغتنامه دهخداژه هو. [ ژِ ] (اِخ ) نام ایالتی از ایالات چین به مساحت صد و نود و سه هزار کیلومتر مربع، دارای سه ملیون و پنجاه و پنج هزار تن سکنه . کرسی آن چن ده است .
ژهام ژانلغتنامه دهخداژهام ژان . [ ژُ ] (اِخ ) نام خاورشناس عربی دان . وی لغت نامه ای به زبان عربی و لاتین نوشته است .
دانژهلغتنامه دهخدادانژه . [ ژِ ] (اِخ ) نام کرسی بخشی از ولایت وین ایالت شاتل رلت بفرانسه . کنار رود وین . دارای 930 تن سکنه و راه آهن .
داوید دانژهلغتنامه دهخداداوید دانژه . [ ژِ] (اِخ ) (پیر ژان ). مجسمه ساز فرانسوی . متولد آنژه به سال 1788 و متوفی به سال 1856 م . بنیان گذار نما و سردر پانتئون در پاریس .
درازمژهلغتنامه دهخدادرازمژه . [ دِ م ُ ژَ / ژِ ] (ص مرکب ) دراز مژگان . آنکه مژگانی طویل دارد. أوطف . أهدب . سبلاء. هدباء: عین سَبلاء؛ چشم درازمژگان . (از منتهی الارب ).