کابینلغتنامه دهخداکابین . (اِ) کابین کلمه ٔ فارسی و «کبین » آذری از این کلمه است . بضع. مهر. (دهار). صداق . (مهذب الاسماء). صُدُقَة. نحل . نحله . (منتهی الارب ). دست پیمان . مهریه . شیربها. عقر. (دهار). علیقه . علاقه . (منتهی الارب ). کاوین . (مهذب الاسماء). صَدُقَة. (منتهی الارب ) (مهذب الاسم
کابینفرهنگ فارسی عمیدمِهر؛ مهریه.⟨ کابین کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] به عقد ازدواج درآوردن؛ نکاح کردن.
کابینفرهنگ فارسی عمید۱. هریک از اتاقهای کشتی.۲. اتاقکی در جلو هواپیما برای هدایت هواپیما بهوسیلۀ خلبان و کمکخلبان.۳. اتاقکی که بهعنوان رختکن از آن استفاده میشود.۴. اتاقک تلفن عمومی در مخابرات یا معابر.
کابین کردنلغتنامه دهخداکابین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نکاح کردن . به عقد ازدواج درآوردن . به مهر دادن : مهر المراءة مهراً؛ کابین آن کرد و داد کابین آن را. (منتهی الارب ) : بباید علی الحال کابینش کردبیرزد به کابین چنین دختری .منوچهری .<br
کابین خواستنلغتنامه دهخداکابین خواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) طلب مهر: تمهیر؛ کابین خواستن و کابین ساختن . (منتهی الارب ).
کابینهلغتنامه دهخداکابینه . [ ن ِ ] (فرانسوی ، اِ) اطاق دفتر. دفتر. || هیئت وزیران . مجموع وزراء. دولت . || مستراح . مبال (در تداول ). به هر سه معنی در فارسی مستعمل است .
کبینلغتنامه دهخداکبین . [ ک َ ] (اِ) کابین . (آنندراج ). کابین و مهر زن . (ناظم الاطباء). رجوع به کابین شود.
کابین کردنلغتنامه دهخداکابین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نکاح کردن . به عقد ازدواج درآوردن . به مهر دادن : مهر المراءة مهراً؛ کابین آن کرد و داد کابین آن را. (منتهی الارب ) : بباید علی الحال کابینش کردبیرزد به کابین چنین دختری .منوچهری .<br
کابین خواستنلغتنامه دهخداکابین خواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) طلب مهر: تمهیر؛ کابین خواستن و کابین ساختن . (منتهی الارب ).
کابینهلغتنامه دهخداکابینه . [ ن ِ ] (فرانسوی ، اِ) اطاق دفتر. دفتر. || هیئت وزیران . مجموع وزراء. دولت . || مستراح . مبال (در تداول ). به هر سه معنی در فارسی مستعمل است .
مکابینلغتنامه دهخدامکابین . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مکبون و مکبونة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ مکبونة. (ناظم الاطباء). رجوع به مکبون و مکبونة شود.
گران کابینلغتنامه دهخداگران کابین . [ گ ِ] (ص مرکب ) زنی که مهر او بسیار باشد. زنی که با مهر افزون به شوی رود. گران مهر. سنگین مهر : غریب باشد هم زشت و هم گران کابین .رضی الدین نیشابوری .