کادیلغتنامه دهخداکادی . (اِ) نباتی است بسیار خوشبو و آن از درختی حاصل میشود مانند درخت خرما و آن را به شیرازی گل گیری گویند و در ملک دکن کوره بکسر کاف و سکون واو و فتح رای بی نقطه خوانند شراب آن دفع آبله و جدری کند و جذام را نافع باشد. (برهان ). گل کیوره . روغن گل . روغن یاس . (الفاظ الادویه
کادیفرهنگ فارسی عمیددرختی با ساقۀ خاکستری، برگهای باریک، و گلهای خوشهای که پوست تنۀ آن مصرف دارویی دارد.
دُماسبcauda equinaواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهرشتههای عصبی که از انتهای مخروط نخاعی به پایین میروند
کادءلغتنامه دهخداکادء. [ دِءْ ] (ع ص ) دیر رویاننده . (ناظم الاطباء). دیرروینده از نبات بر اثر رسیدن سرما بدان . (اقرب الموارد).
کاذیلغتنامه دهخداکاذی . (اِخ ) ابی العباس . از او ابوالحسین اسحاق بن احمدبن محمودبن ابراهیم روایت دارد. (معجم البلدان ). نیز رجوع به کاذی ابوالحسن احمد شود.
کاذیلغتنامه دهخداکاذی . (اِ) بر وزن شادی ، نباتی است بسیار خوشبوی و آن از درختی حاصل میشود مانند درخت خرما و آن را به شیرازی گل گیری گویند و در ملک دکن کوره به کسر کاف و سکون و فتح را خوانند شراب آن دفع آبله و جدری کند و جذام را نافع باشد. (برهان ). روغنی است و گیاهی خوشبوی و سرخ و هرچه باشد.
کاذیلغتنامه دهخداکاذی . (اِخ ) ابوالحسن احمدبن محمدبن ابراهیم وی از کاذه به بغداد می آمد و در آنجا حدیث میگفت و از محمدبن یوسف بن الطباع و محمدبن الهیثم بن حماد و ابی العباس محمدبن یونس الکدیمی و عبداﷲ بن احمد حنبل روایت کرد و از او ابوالحسین بن زرقویه و ابوالحسین بن بشران روایت کرده اند. وی
کادیاکلغتنامه دهخداکادیاک . (اِخ ) حاکم نشین بخش «ژیروند» ناحیه ٔ بردو، کنار گارون ، سکنه 3019 تن . محصول : شراب .
کادیجانلغتنامه دهخداکادیجان . (اِخ ) دهی از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب . یازده هزارگزی خاور سراب ، در مسیر شوسه ٔ سراب به اردبیل . کوهستانی ، معتدل . سکنه 1161 تن . آب از چشمه و رود. محصول آنجا غلات ، حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی
کادیشیانلغتنامه دهخداکادیشیان . (اِخ ) از عشایر کوه نشین در ایران . (ایران در زمان ساسانیان ، صص 372-376) و رجوع بکادش شود.
کادیکسلغتنامه دهخداکادیکس . (اِخ ) در اسپانی بنام «کادیز» خوانده میشود. شهری در اسپانی (اندالوزی ) حاکم نشین ایالت . سکنه 79000 تن . بندر نظامی برکنار اقیانوس اطلس در جزیره ٔ لئون . به سال 1823 به تصرف فرانسویان درآمد.
ارماطلغتنامه دهخداارماط. [ اَ ] (اِ) بلغت اهل یمن درخت کادی راگویند و آن درختی است مانند درخت خرما و کادی گل آن درخت است در نهایت خوشبوئی و آن در ملک دکن بسیار است . (برهان ). کادی . کدر. (اختیارات بدیعی ). کیوره .
کدرلغتنامه دهخداکدر. [ ک َ دَ ] (اِ) رستنی باشد بسیار خوشبوی و آن را کادی گویند. شراب آن حصبه و جدری را نافع است تا به حدی که کسی را که آبله بیرون می آید قدری شراب کادی بیاشامد اگر عدد آن پنج باشد به شش نرسد. (برهان ) (آنندراج ). و آن را به هندی کیورا گویند که گلی است تندبو برگش دندانه های ت
ارماکلغتنامه دهخداارماک . [ اَ ] (اِ) نوعی قرفه مانند، در یمن میباشد. (نزهةالقلوب ). شبیه به قرفةالقرنفل ، و خوشبوست و از یمن آرنذ، چوبی است شبیه بدارچینی . چوبی است که بدارچین سیاه ماند و بوی خوش دارد. (مؤید الفضلاء). پوست درخت کادی است که بهندی کیوره نامند. (فهرست مخزن الادویة). چوبی یمنی ا
کادیاکلغتنامه دهخداکادیاک . (اِخ ) حاکم نشین بخش «ژیروند» ناحیه ٔ بردو، کنار گارون ، سکنه 3019 تن . محصول : شراب .
کادیجانلغتنامه دهخداکادیجان . (اِخ ) دهی از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب . یازده هزارگزی خاور سراب ، در مسیر شوسه ٔ سراب به اردبیل . کوهستانی ، معتدل . سکنه 1161 تن . آب از چشمه و رود. محصول آنجا غلات ، حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی
کادیشیانلغتنامه دهخداکادیشیان . (اِخ ) از عشایر کوه نشین در ایران . (ایران در زمان ساسانیان ، صص 372-376) و رجوع بکادش شود.
کادیکسلغتنامه دهخداکادیکس . (اِخ ) در اسپانی بنام «کادیز» خوانده میشود. شهری در اسپانی (اندالوزی ) حاکم نشین ایالت . سکنه 79000 تن . بندر نظامی برکنار اقیانوس اطلس در جزیره ٔ لئون . به سال 1823 به تصرف فرانسویان درآمد.
سرچکادیلغتنامه دهخداسرچکادی . [ س َ چ َ ] (اِ مرکب )چیزی باشد که بر سر چیزی ستانند، چنانکه یک من کشمش بخرند مشت نخودی یا چیزی دیگر بر سر آن بگیرند و آن را در هندوستان دستوری گویند. (برهان ) (آنندراج ).