کارآزمودگیلغتنامه دهخداکارآزمودگی . [ زْ / زِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل کارآزموده . رجوع به کارآزموده شود.
کارآزمودگیفرهنگ فارسی عمیدعمل کارآزموده؛ کارآزموده بودن: ◻︎ ز تدبیر پیر کهن برمگرد / که کارآزموده بُوَد سالخورد (سعدی۱: ۷۴).
کارآزمودهلغتنامه دهخداکارآزموده . [ زْ / زِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مجرب . کاردیده . تجربه دیده . صاحب تجربه . کارآزمود. کارآزمای : برفتند کارآزموده سوارپس پشت ایرانیان چل هزار. <p class="author"
experienceدیکشنری انگلیسی به فارسیتجربه، ورزیدگی، ازمایش، خبرگی، اروین، ازمودگی، کارازمودگی، مکتب، تجربه کردن، کشیدن، تحمل کردن
experiencesدیکشنری انگلیسی به فارسیتجربیات، تجربه، ورزیدگی، ازمایش، خبرگی، اروین، ازمودگی، کارازمودگی، مکتب، تجربه کردن، کشیدن، تحمل کردن
کاردیدگیلغتنامه دهخداکاردیدگی . [ دی دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل و کیفیت کاردیده . کارآزمودگی . تجربه . رجوع به کاردیده شود.