کارافزایلغتنامه دهخداکارافزای . [ اَ ] (نف مرکب ) کارافزا. کارفزا. زیادکننده ٔ کار. آنکه مشغولیت دیگری افزون کند : چون بود دولت تو روزافزون چه زیان از حسود کارافزای .انوری .
کارفزایلغتنامه دهخداکارفزای . [ ف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) کارافزا. زیادکننده ٔ کار. رجوع به کارافزا شود : گه مان بفزائید و گهی مان بستائیدبر خویشتن از خویش همی کارفزائید. ناصرخسرو.|| پرگو. مزاحم .
کارفزافرهنگ فارسی عمید= کارافزا: ◻︎ گه مان بفزایید و گهی باز بکاهید / بر خویشتن خویش همی کارفزایید (ناصرخسرو: ۴۴۷).
گاسکونی کورفزیلغتنامه دهخداگاسکونی کورفزی . [ ک ُن ْی ْ ] (اِخ ) (خلیج گاسکونی ) این نام را به قسمت واقع در بین سواحل غربی فرانسه و سواحل شمالی اسپانیا از اقیانوس اطلس اطلاق نمایند و یک خلیج مثلث بسیار عمیق سحر آسا میباشد، و خطه ٔ گاسکونی در یک جهت از زاویه ٔ آن جایگیر گشته ، و سواحل اسپانیا یک ضلع کام
کارافزایلغتنامه دهخداکارافزای . [ اَ ] (نف مرکب ) کارافزا. کارفزا. زیادکننده ٔ کار. آنکه مشغولیت دیگری افزون کند : چون بود دولت تو روزافزون چه زیان از حسود کارافزای .انوری .
کارفزایلغتنامه دهخداکارفزای . [ ف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) کارافزا. زیادکننده ٔ کار. رجوع به کارافزا شود : گه مان بفزائید و گهی مان بستائیدبر خویشتن از خویش همی کارفزائید. ناصرخسرو.|| پرگو. مزاحم .
کارفزافرهنگ فارسی عمید= کارافزا: ◻︎ گه مان بفزایید و گهی باز بکاهید / بر خویشتن خویش همی کارفزایید (ناصرخسرو: ۴۴۷).
افزالغتنامه دهخداافزا. [ اَ ] (نف مرخم ) افزاینده و افزون را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). افزاینده . علاوه کننده . زیادکننده . (ناظم الاطباء). افزاینده و به این معنی مرکب نیز استعمال کنند. و بحذف همزه نیز لغت است .(از مؤید) (شرفنامه ٔ منیری ). فزا. افزای . و در آخرکلمات از قبیل غم
کارافزایلغتنامه دهخداکارافزای . [ اَ ] (نف مرکب ) کارافزا. کارفزا. زیادکننده ٔ کار. آنکه مشغولیت دیگری افزون کند : چون بود دولت تو روزافزون چه زیان از حسود کارافزای .انوری .