کارتنلغتنامه دهخداکارتن . [ رُ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) ماده ای که در پلاستهای ریشه ٔ هویج علاوه بر کلروفیل وجود دارد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 20).
کارتنلغتنامه دهخداکارتن .[ ت َ ] (اِ مرکب ) عنکبوت را گویند. (برهان ) (انجمن آرا). مؤلف برهان گوید: اگر پای عنکبوت بر کسی بندند که شبها تب میکرده باشد تب ازو مفارقت کند، اگر جایگاه عنکبوت را با علک رومی بخور کنند تمام بگریزند و الا بمیرند : جولهی را در خراسان بُد و
کارتنفرهنگ فارسی عمید١. جعبۀ مقوایی که برای بستهبندی اجناس مختلف به کار میرود.٢. [منسوخ] جلد مقوایی؛ پوشه.
کورتنلغتنامه دهخداکورتن . [ رِ تُن ْ ] (اِخ ) ویلیام (1808-1864 م .). از خدمتگزاران مذهب پروتستان بود. وی از دانشکده ٔ آکسفورد فارغ التحصیل شد و قسمت اعظم اهتمام او صرف تحقیق در زبان و ادبیات سریانی گردید و در زبان و ادب عربی
کارتن خوابواژهنامه آزادبی خانمان؛ کسی که خانه و سرپناهی برای ماندن ندارد و مجبور است در فضای باز بخوابد، مثلاً در خیابان ها، درگاه ها، پارک ها، ایستگاه های مسقف اتوبوس، و هر مکانی که برای اقامت طراحی نشده است.
کارتنکلغتنامه دهخداکارتنک . [ ت َ / ت ُ ن َ ] (اِ مرکب ) انفست . تنیده ٔ عنکبوت . تننده . ثطاء. خانه ٔ عنکبوت . نسج عنکبوت . تارهای عنکبوت (در تداول عوام امروزی طهران ): درِجیبش را کارتنک گرفته . کارتنه . (برهان ). رجوع به کارتنه شود. || دهنه . (با بستن و گرفتن
کارتنهلغتنامه دهخداکارتنه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) عنکبوت . (ترجمان القرآن ). کارتن . کارتنک . (برهان ). تنند. (رودکی ص 1170). تننده . دیوپای . (رودکی ص 1296). جولا. کره تن . کروتنه . (بر
کارتنکلغتنامه دهخداکارتنک . [ ت َ / ت ُ ن َ ] (اِ مرکب ) انفست . تنیده ٔ عنکبوت . تننده . ثطاء. خانه ٔ عنکبوت . نسج عنکبوت . تارهای عنکبوت (در تداول عوام امروزی طهران ): درِجیبش را کارتنک گرفته . کارتنه . (برهان ). رجوع به کارتنه شود. || دهنه . (با بستن و گرفتن
کارتنگ شدنلغتنامه دهخداکارتنگ شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به کارتنگ گرفتن شود : ازجهت خلف کار تنگ شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 585).
کارتنگ گرفتنلغتنامه دهخداکارتنگ گرفتن . [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کار تنگ شدن . کار تنگ کردن . تضییق . (ترجمان القرآن ) (دهار). کنایه از سخت و دشوار گردانیدن کار. (آنندراج ) : بر طاقت ما کار چنین تنگ مگیریدای خوش کمران تنگ مبندید میان را.ابوطا
کارتنهلغتنامه دهخداکارتنه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) عنکبوت . (ترجمان القرآن ). کارتن . کارتنک . (برهان ). تنند. (رودکی ص 1170). تننده . دیوپای . (رودکی ص 1296). جولا. کره تن . کروتنه . (بر