کارتنکلغتنامه دهخداکارتنک . [ ت َ / ت ُ ن َ ] (اِ مرکب ) انفست . تنیده ٔ عنکبوت . تننده . ثطاء. خانه ٔ عنکبوت . نسج عنکبوت . تارهای عنکبوت (در تداول عوام امروزی طهران ): درِجیبش را کارتنک گرفته . کارتنه . (برهان ). رجوع به کارتنه شود. || دهنه . (با بستن و گرفتن
کارتنکفرهنگ فارسی معین(تَ نَ) (اِمصغ .) 1 - عنکبوت . 2 - تار عنکبوت . کارتند و کارتن و کارتینه نیز گویند.
کروتنهلغتنامه دهخداکروتنه . [ ک َ رَ / رُو ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) عنکبوت را گویند. (برهان ) (آنندراج ). دیوپای . کارتنه . کارتنک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به کارتنه ، کارتنک و عنکبوت شود. || نسج عنکبوت است . (فهرست مخزن الا
گری تنلغتنامه دهخداگری تن . [گ َ ت َ ] (اِ مرکب ) عنکبوت را گویند و گره تن هم آمده . (آنندراج ). رجوع به گره تن و کارتن و کارتنک شود.
ثطاءلغتنامه دهخداثطاء. [ ث َطْ طا] (ع اِ) زن پَست سرین . || عنکبوت . تننده .کارتنک . || جانوری است کوچک سخت گزنده .