کاردکلغتنامه دهخداکاردک . [ دِ ] (اِخ ) هیپولیت ریوای مشهور به آلن نویسنده ٔ فرانسوی متولد در لیون (1804 - 1869 م .). مؤلف «کتاب ارواح » و «کتاب مدیوم ها» .
کاردکفرهنگ فارسی عمید۱. کارد کوچک.۲. آلت فلزی دمپهن و دستهدار که در نقاشی برای آستر کشیدن، آمیختن، و ساختن رنگها به کار میرود.
کاردکفرهنگ فارسی معین(دَ) (اِمصغ .) ابزاری با تیغة فلزی دارای لبة پهن برای گستردن رنگ یا بتونه ساخته شده است .
کورذوقلغتنامه دهخداکورذوق . [ ذَ / ذُو ] (ص مرکب ) بی ذوق . آن که ذوق سلیم ندارد. (فرهنگ فارسی معین ). بی ذوق و آن که ذائقه نداشته باشد. (آنندراج ) : چه غم زین عروس سخن را بترکه بر کورذوقان بود جلوه گر. ظهور
کورذوقیلغتنامه دهخداکورذوقی . [ ذَ / ذُو ] (حامص مرکب ) نداشتن ذوق سلیم .بی ذوقی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کورذوق شود.