کارمزدلغتنامه دهخداکارمزد. [ م ُ ] (اِ مرکب ) مزدی که برای کار دهند. اجرت . حق العمل . (فرهنگستان ).
کارمزدفرهنگ فارسی عمید۱. پولی که کسی در ازای کاری که انجام داده میگیرد؛ مزد کار؛ اجرت؛ حقالعمل.۲. (صفت) ویژگی کارمند غیررسمی.
پیمان کارمزد تشویقیcost-plus-incentive-fee contract, CPIF contractواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیمان هزینه ـ کارمزد که کارمزد آن متغیر و تشویقی است
پیمان کارمزد مقطوعcost-plus-fixed-fee contract, CPFF contractواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیمان هزینه ـ کارمزد که کارمزد آن مقطوع است
پیمان هزینه ـ کارمزدcost-plus-fee contractواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش پرداخت در قراردادها بر مبنای بازپرداخت هزینههای واقعی انجامشده به علاوۀ کارمزد
گشت کارمزدیcommissionable tourواژههای مصوب فرهنگستانگشتی که فروش آن به سفرگذاران خردهفروش و عمدهفروش ازطریق سامانههای توزیع با کارمزد توافقی انجام میشود
پیمان کارمزد تشویقیcost-plus-incentive-fee contract, CPIF contractواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیمان هزینه ـ کارمزد که کارمزد آن متغیر و تشویقی است
پیمان کارمزد مقطوعcost-plus-fixed-fee contract, CPFF contractواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیمان هزینه ـ کارمزد که کارمزد آن مقطوع است
پیمان درصدیcost-plus-percentage of cost contrat, CPPC contractواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیمان هزینه ـ کارمزد که کارمزد آن درصدی از هزینه است
قلقفرهنگ فارسی عمید۱. کارمزد؛ انعام.۲. پولی که مٲمور دولت از کسی در برابر انجام دادن کاری میگیرد؛ کارمزد؛ رشوه.
پیمان هزینه ـ کارمزدcost-plus-fee contractواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش پرداخت در قراردادها بر مبنای بازپرداخت هزینههای واقعی انجامشده به علاوۀ کارمزد