کارنامهلغتنامه دهخداکارنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) ورقه ای یا دفترچه ای که مبین ارزش و خاتمه ٔ کار تحصیلی است . || جنگ نامه و تاریخ . (برهان ) (انجمن آرا). توسعاً تاریخ . سالنامه . سالمه . ماه روز. || تاریخ حیات یک تن . تاریخچه ٔ زندگانی کسی . سرگذشت . ترجمه
کارنامهلغتنامه دهخداکارنامه . [ م َ / م ِ] (اِخ ) در سیرت انوشیروان ، نام کتابی ایرانی که آن را در قدیم به عربی ترجمه کرده اند. (ابن الندیم ).
کارنامهفرهنگ فارسی عمید۱. ورقه یا دفترچهای که در آن شرح کارکرد کارگر یا نمرات دانشآموز یا دانشجو نوشته میشود.۲. تاریخ و شرح حال شخص؛ کتابی شامل سرگذشت و شرح اعمال فرد.
کارنامهفرهنگ فارسی معین(مِ) [ په . ] (اِمر.) 1 - ورقه ای که در آن نتایج آزمون های تحصیلی نوشته شده است . 2 - شرح حال ، سرگذشت .
کارنامه خوانلغتنامه دهخداکارنامه خوان . [ م َ / م ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) شاهنامه خوان . داستانسرا. || صفت کاراسی . رجوع به کاراسی شود : قمری ز تو فارسی زبان گشت کاراسی کارنامه خوان گشت .<p class="
کارنامه ٔ اردشیرلغتنامه دهخداکارنامه ٔ اردشیر. [ م َ / م ِ ی ِ اَ دَ ] (اِخ ) رجوع به کارنامه ٔ اردشیر پاپکان شود.
کارنامه ٔ اردشیر پاپکانلغتنامه دهخداکارنامه ٔ اردشیر پاپکان . [ م َ / م ِی ِ اَ دَ رِ پ َ ] (اِخ ) کارنامه ٔ ارتخشیر پاپکان . کارنامه ٔ اردشیر. نام رساله ٔ معروفی است به پهلوی و آن سرگذشت اردشیر بابکان است . (برهان قاطع چ معین ، حاشیه ٔ لغت کارنامه ). مرحوم صادق هدایت در مقدمه
کارنامه خوانلغتنامه دهخداکارنامه خوان . [ م َ / م ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) شاهنامه خوان . داستانسرا. || صفت کاراسی . رجوع به کاراسی شود : قمری ز تو فارسی زبان گشت کاراسی کارنامه خوان گشت .<p class="
کارنامه ٔ اردشیرلغتنامه دهخداکارنامه ٔ اردشیر. [ م َ / م ِ ی ِ اَ دَ ] (اِخ ) رجوع به کارنامه ٔ اردشیر پاپکان شود.
کارنامه ٔ اردشیر پاپکانلغتنامه دهخداکارنامه ٔ اردشیر پاپکان . [ م َ / م ِی ِ اَ دَ رِ پ َ ] (اِخ ) کارنامه ٔ ارتخشیر پاپکان . کارنامه ٔ اردشیر. نام رساله ٔ معروفی است به پهلوی و آن سرگذشت اردشیر بابکان است . (برهان قاطع چ معین ، حاشیه ٔ لغت کارنامه ). مرحوم صادق هدایت در مقدمه
کرنامهلغتنامه دهخداکرنامه . [ ک َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نمونه و کارنامه و نقشه . (ناظم الاطباء). کارنامه . رجوع به کارنامه شود.
کارنامکلغتنامه دهخداکارنامک . [ م َ ] (اِ مرکب ) کارنامه . رجوع به کارنامه و ص 58، 81، 84، 109 کتاب «ایران در زمان ساسانیان » شود.
کارنامه ٔ اردشیر پاپکانلغتنامه دهخداکارنامه ٔ اردشیر پاپکان . [ م َ / م ِی ِ اَ دَ رِ پ َ ] (اِخ ) کارنامه ٔ ارتخشیر پاپکان . کارنامه ٔ اردشیر. نام رساله ٔ معروفی است به پهلوی و آن سرگذشت اردشیر بابکان است . (برهان قاطع چ معین ، حاشیه ٔ لغت کارنامه ). مرحوم صادق هدایت در مقدمه
کارنامه خوانلغتنامه دهخداکارنامه خوان . [ م َ / م ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) شاهنامه خوان . داستانسرا. || صفت کاراسی . رجوع به کاراسی شود : قمری ز تو فارسی زبان گشت کاراسی کارنامه خوان گشت .<p class="
کارنامه ٔ اردشیرلغتنامه دهخداکارنامه ٔ اردشیر. [ م َ / م ِ ی ِ اَ دَ ] (اِخ ) رجوع به کارنامه ٔ اردشیر پاپکان شود.