کارکردهلغتنامه دهخداکارکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کارآزموده . جهاندیده . کارآزمون . مجرب : ز لشکر گزین کرد پس بخردان جهاندیده و کارکرده ردان . فردوسی .چنین گفت بهرام کای مهتران جهاندیده و
کارکردهفرهنگ فارسی عمید۱. مستعمل؛ کهنه؛ فرسوده.۲. [قدیمی] کارآزموده؛ کاردیده؛ مجرب: ◻︎ جهاندیده و کارکرده دو مرد/ برفتند و جستند جای نبرد (فردوسی۴: ۱۲۰۴).
زمینلرزة کارکردپایهایoperating basis earthquake, OBE, level 1 earthquake ground motionواژههای مصوب فرهنگستانبیشینهتراز جنبش زمین که در آن انتظار میرود واحد صنعتی بیوقفه به فعالیت خود ادامه دهد نیز: زمینلرزة مبنای طراحی design basis earthquake, DBE
حوزة کارکردیfunctional areaواژههای مصوب فرهنگستانگروه رسماً سازماندهیشدهای که بر روی توسعه و اجرا و نگهداری و پشتیبانی از فرایندهای کسبوکار متمرکز است