کارگزاریلغتنامه دهخداکارگزاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل . کفایت . || شغل کارگذار. جای کارگذار. || (اِ مرکب ) بنگاه هائی است که معامله ٔ اشخاص را بر عهده گرفته برای خرید و فروش خانه یا سایر راهنمائی مزد گرفته و کاری انجام میدهند. (فرهنگستان ).
کارگزاریفرهنگ فارسی عمید۱. شغل و عمل کارگزار.۲. مؤسسهای که واسطۀ خریدوفروش املاک و سایر معاملات میشود.۳. (سیاسی) [منسوخ] محل استقرار کارگزار.
کارزاریلغتنامه دهخداکارزاری . (ص نسبی ) منسوب به کارزار. راجع بجنگ . || جنگی . جنگجو. معارک (اعم از انسان یا حیوان ) : پس هزار سوار بگزید (سلیمان ) هر کدام مبارزتر و دلیرتر و کارزاری تر بود گفت شما بیائید تا با من برویم ، ایشان اجابت کردند و برفتند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
کارزاریفرهنگ فارسی عمیدجنگی؛ جنگجو: ◻︎ به جایی که پرخاش جوید پلنگ / سگ کارزاری نیاید به جنگ (فردوسی: ۲/۳۸۹).
کارگزاری الکترونیکیelectronic brokerageواژههای مصوب فرهنگستانخرید و فروش سهام و کسب اطلاعات مربوط به سرمایهگذاری ازطریق وبگاه اینترنتی متـ . ایـکارگزاری e-brokerage
کارگزاری تبلیغاتadvertising agencyواژههای مصوب فرهنگستانشرکت کارگزار یا بنگاهی که وظیفة طراحی و برنامهریزی تبلیغات برای دیگر شرکتها یا سازمانها یا بنگاهها را بر عهده دارد
کارگزاری ویژهclientele agencyواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از دستگاه دولت که برای ارائۀ خدمات به گروههای اجتماعی و اقتصادی خاص تأسیس میشود
کارگزاری الکترونیکیelectronic brokerageواژههای مصوب فرهنگستانخرید و فروش سهام و کسب اطلاعات مربوط به سرمایهگذاری ازطریق وبگاه اینترنتی متـ . ایـکارگزاری e-brokerage
کارگزاری تبلیغاتadvertising agencyواژههای مصوب فرهنگستانشرکت کارگزار یا بنگاهی که وظیفة طراحی و برنامهریزی تبلیغات برای دیگر شرکتها یا سازمانها یا بنگاهها را بر عهده دارد
کارگزاری ویژهclientele agencyواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از دستگاه دولت که برای ارائۀ خدمات به گروههای اجتماعی و اقتصادی خاص تأسیس میشود