کاستیلغتنامه دهخداکاستی . (حامص ) نقصان و کم شدگی . نقص . منقصت : که ای برتر از کژّی و کاستی بهی زان فزاید که تو خواستی . فردوسی .چنین گفت موبدبه شاه جهان که آن گور دیوی بد اندر نهان که بهرام را خواند ازراستی پدید آرد ان
کاستیدیکشنری فارسی به انگلیسیblemish, defect, deficiency, demerit, disadvantage, disfigurement, drawback, failing, failure, fault, flaw, imperfection, limitation, need, poverty, shortcoming
کوژپشتیلغتنامه دهخداکوژپشتی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) کوزپشتی . (فرهنگ فارسی معین ). حَدَبه . حَدَب . احدباب . احدیداب .تحادب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پشت خمیدگی . خمیده پشتی . و رجوع به کوژپشت ، کوزپشت و کوزپشتی شود.
کاستییونسلغتنامه دهخداکاستییونس . [ ی ُ ن ِ ] (اِخ ) حاکم نشین «لو - اِ - گارون » بخش «ویلنوو» . سکنه 1434 تن . راه آهن دارد.
کاستیپرورد 2oligotrophicواژههای مصوب فرهنگستانویژگی اندامگانی که قادر است در محیط غذایی فقیر رشد کند
کاستیگ لیونیلغتنامه دهخداکاستیگ لیونی . [ ی ُ ] (اِخ ) او راست «تاریخ علم طب » . (تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ،تألیف دکتر ذبیح اﷲ صفا ج 1 ص 89، 116، 117، <span c
کاستییونسلغتنامه دهخداکاستییونس . [ ی ُ ن ِ ] (اِخ ) حاکم نشین «لو - اِ - گارون » بخش «ویلنوو» . سکنه 1434 تن . راه آهن دارد.