کاغذبریلغتنامه دهخداکاغذبری . [ غ َ ب ُ ] (حامص مرکب ) کم کردن جمع زر از کاغذ از روی دزدی و خیانت ، و این اصطلاح ارباب دفاتر است : که مشرف کل کاغذبری کرده . (ملاطغرا در مشابهات ربیعی از آنندراج ).
کاغذبریلغتنامه دهخداکاغذبری . [ غ َ ب ُ ] (حامص مرکب ) کم کردن جمع زر از کاغذ از روی دزدی و خیانت ، و این اصطلاح ارباب دفاتر است : که مشرف کل کاغذبری کرده . (ملاطغرا در مشابهات ربیعی از آنندراج ).
برلغتنامه دهخدابر. [ ب ُ ] (نف مرخم ) بُرنده و همیشه بطور ترکیب استعمال میشود مانندچوب بر و ناخن بر. (ناظم الاطباء). در آخر بعضی اسماء درآید صفت مرکب سازد. و رجوع به ترکیبهای زیر شود:- آهن بر ؛ برنده ٔ آهن . قطعکننده ٔ آهن خواه انسان یا آلتی چون اره ٔ آهن بری .<b
کاغذبریلغتنامه دهخداکاغذبری . [ غ َ ب ُ ] (حامص مرکب ) کم کردن جمع زر از کاغذ از روی دزدی و خیانت ، و این اصطلاح ارباب دفاتر است : که مشرف کل کاغذبری کرده . (ملاطغرا در مشابهات ربیعی از آنندراج ).