کالاوانلغتنامه دهخداکالاوان . (اِخ ) نام جایی است که قصه خوان آن بسیارگو بود. (آنندراج ) : کسی که گاه ثنا گستری گر (؟) تو بودنفس درازتر از قصه خوان کالاوان .آنندراج (از بهار عجم ).
کولاویانلغتنامه دهخداکولاویان . [ کو / ک َ ] (ص ، اِ) پهلوانان کردان باشند از جنس نیکو (کذا). (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 394). پهلوانان و گردان را گویند. (برهان ) (آنندراج ). گرد و پهلوان . (ناظم الاطباء). اقبال در حاشیه ٔ <span cla
کالوانلغتنامه دهخداکالوان . [ کال ْ ] (اِخ ) حصار استواری است بین بادغیس و هرات در میان کوهها. (از معجم البلدان ).
کالوژانلغتنامه دهخداکالوژان . (اِخ ) آخرین امپراتور مسیحی طرابوزان از خانواده کمننی که دختر او را اوزون حسن در هنگامی که امارت دیار بکر را داشت بازدواج خود درآورد. (از سعدی تا جامی تألیف ادوارد براون ترجمه ٔ حکمت ص 448 و 450).<
کلوانلغتنامه دهخداکلوان . [ ک َل ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان بزچلو است که در بخش وفس شهرستان اراک واقع است و 294 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کلوانلغتنامه دهخداکلوان . [ ک َل ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارنگه است که در بخش کرج شهرستان تهران واقع است و 297 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).